30 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فارسی عمادالدین نسیمی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فارسی عمادالدین نسیمی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار فارسی عمادالدین نسیمی

1 ساقی سیمین برم جام شراب آورده است آب گلگون، چهره آتش نقاب آورده است

2 چشم خونبارم مدام از شوق یاقوت لبش (همچو ساغر در نظر لعل مذاب آورده است)

3 (نرگش شهلاش در سر فتنه ای دارد عجب) کز می حسن این چنین مستی و خواب آورده است

4 مسکن اهل دل امشب چون چنین شد دلفروز گرنه زلفش در دل شب آفتاب آورده است

1 عارفان از دو جهان صحبت جانان طلبند تنگ چشمان گدا ملک سلیمان طلبند

2 اعتباری نکنند اهل دل آن طایفه را که نه از بهر لقا روضه رضوان طلبند

3 بی لب و چشم و رخ و زلف تو ذوقی ندهد که شراب و شکر و شمع شبستان طلبند

4 آرزومند تو از جان و دلند اهل نظر لاجرم وصل دهانت به دل و جان طلبند

1 اگر گویم که مهر و مه، ز رخسارت حیا باشد وگر گویم که انسانی، مرا شرم از خدا باشد

2 ملک را نیست آن صورت که نسبت کرده ام با او کمال حسن و زیبایی بدینسان هم تو را باشد

3 ز چین و جعد گیسویت مرنج ار دم زند نافه چه آید از سیه رویی که در اصلش خطا باشد

4 وصالت نیست آن گنجی که بر بیگانه بگشایند که آن را حاصل است این در که با بحر آشنا باشد

1 ای که رخت به روشنی غیرت آفتاب شد خفته ز شرم مردمی چشم خوشت به خواب شد

2 نافه به بوی زلف تو، آمد و گشت خاک ره گل ز هوای عارضت رفت و در آتش آب شد

3 سرو چو دید قامتت، رفت به خویشتن فرو مه ز رخ تواش حیا آمد و در نقاب شد

4 چشم تو دوش در دلم بست خیال سرخوشی چون قدح لب توام دیده پر از شراب شد

1 احوال درد ما بر درمان که می‌برد؟ وین تشنه را به چشمه حیوان که می‌برد؟

2 غرقم در آب دیده گریان و خون دل وین ماجرا بدان گل خندان که می‌برد؟

3 ما ذره‌ایم در خم چوگان زلف دوست تا گوی وصل آن مه تابان که می‌برد؟

4 (ای دل اگر نه جذبه فضلش مدد کند زین بحر بی‌کرانه به در، جان که می‌برد)

1 شمع رویت صفت نور تجلی دارد بوی جان پرور زلفت دم عیسی دارد

2 بر در مکتب عشقت چو خرد روح امین در کنار آمد و لوح الف و بی دارد

3 بر سر کوی تو آن دل که مقیم است چو خاک صحن باغ ارم و جنت اعلی دارد

4 حال مجنون گرفتار چه داند عاقل مگر آن کز همه عالم غم لیلی دارد

1 عارفان روی تو را نور یقین می خوانند عروه موی تو را حبل متین می خوانند

2 آنچه بر لوح قضا منشی تقدیر نوشت عاشقانت ز رخ و زلف و جبین می خوانند

3 صفت چشم تو است آیت «مازاغ » از آن گوشه گیران دو ابروی تو این می خوانند

4 نظم دندان تو را کآب حیاتش نام است خرده بینان تواش در ثمین می خوانند

1 مهر رخسار تو داغ عشق بر دل می‌کشد سنبل زلف تو، مه را در سلاسل می‌کشد

2 منزل جان است گیسویت وز آنجا هر نفس جذبه‌ای می‌آید و جان را به منزل می‌کشد

3 کعبه دل روی محبوب است اینک راه دور گر کسی را دل به سوی کعبه گل می‌کشد

4 پیش رویت سجده آن کو حق نمی‌داند ز جهل از سجود حق چو شیطان سر به باطل می‌کشد

1 خون ببار از مژه ای دیده! که دلدار برفت مونس جان و قرار دل بیمار برفت

2 گرچه باشد همه کس را دل آزرده ز درد درد من این که مرا یار دل آزار برفت

3 دوش در صومعه دل ذکر دو زلفت می گفت زاهد خرقه پرست از پی زنار برفت

4 باشد از کار جهان کار تو کام دل من کارم از دست و دل و، دست و دل از کار برفت

1 تا از لب و چشم تو به عالم خبر افتاد صد صومعه ویران شد و صد خانه برافتاد

2 بر طور دل افتاد شبی پرتو رویت جان مست تجلی شد و از پای درافتاد

3 در کوی هوای تو قدم کی نهد آن کو کرد از خطر اندیشه و در فکر سر افتاد

4 زاهد که طریقش همه شب ذکر و دعا بود در عشق تو با ناله و آه سحر افتاد

آثار عمادالدین نسیمی

30 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فارسی عمادالدین نسیمی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فارسی عمادالدین نسیمی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی