در کوی خرابات مناجات از عمادالدین نسیمی غزل 84
1. در کوی خرابات مناجات توان کرد
در طور لقا عیش خرابات توان کرد
...
1. در کوی خرابات مناجات توان کرد
در طور لقا عیش خرابات توان کرد
...
1. از تو خوبی طمع مهر و وفا نتوان کرد
گله با وصل گل از خار جفا نتوان کرد
...
1. قاصدی کو تا به جان پیغام دلدار آورد
یا هوایی کز نسیم طره یار آورد
...
1. دل از عشق پریرویان دل من برنمیگیرد
مده پند من ای ناصح که با من درنمیگیرد
...
1. گر سعادت نظری بر من زار اندازد
بر سرم سایه سرو قد یار اندازد
...
1. دلم ز مهر تو آن دم چو صبح دم می زد
که آفتاب رخت در قدم علم می زد
...
1. مشتاق گل از سرزنش خار نترسد
جویان رخ یار ز اغیار نترسد
...
1. بر دلم هردم جفای بیوفایی میرسد
وه که بر جان من از هر سو بلایی میرسد
...
1. ز تو چشم وفا داریم و هیهات این کجا باشد
تمنای محال است این که خوبان را وفا باشد
...
1. اگر گویم که مهر و مه، ز رخسارت حیا باشد
وگر گویم که انسانی، مرا شرم از خدا باشد
...
1. مست شراب عشقش بی باده مست باشد
بی باده مست یعنی مست الست باشد
...
1. شب قدر بی قراران سر زلف یار باشد
مه عید نیکبختان رخ آن نگار باشد
...