آرزومندی و درد هجر از عمادالدین نسیمی غزل 60
1. آرزومندی و درد هجر یار از حد گذشت
در غمش صبر دل امیدوار از حد گذشت
1. آرزومندی و درد هجر یار از حد گذشت
در غمش صبر دل امیدوار از حد گذشت
1. ای که بردی تو به خوبی گرو از حور بهشت
مصحف روی تو را خامه تقدیر نوشت
1. دل بی تو از نعیم دو عالم ملال یافت
خرم کسی که با تو زمانی وصال یافت
1. خون ببار از مژه ای دیده! که دلدار برفت
مونس جان و قرار دل بیمار برفت
1. هر که را اندیشه زلف تو در دل جا گرفت
چون سر زلفت وجودش مو به مو سودا گرفت
1. ای سایه الهی ظل همای زلفت
جانها اسیر چشمت، سرها فدای زلفت
1. ای شمع فلک پرتوی از روی چو ماهت
وی ظلمت شب شمه ای از زلف سیاهت
1. ای نور رخت مطلع انوار هدایت
معلوم نشد عشق ترا مبداء و غایت
1. گر به می تشنه شود آن لب باریک مزاج
نوش کن شربت ماء العنب از جام زجاج
1. سی و دو خط رخت گنج ترا افتتاح
ظلمت زلف تو شب، نور جمالت صباح
1. می روم با درد و حسرت از دیارت، خیر باد
دل به خدمت می گذارم یادگارت خیر باد
1. رفتم اینک از سر کوی تو ای جان! خیر باد
زحمتی گر بود کردم بر تو آسان خیر باد