الله الله این چه نور از عمادالدین نسیمی غزل 48
1. الله الله این چه نور است آفتاب روی دوست
این چنین رویی به وجه الله اگر آری نکوست
1. الله الله این چه نور است آفتاب روی دوست
این چنین رویی به وجه الله اگر آری نکوست
1. لوح محفوظ است پیشانی و قرآن روی دوست
«کل شی ء هالک » لاریب اندر شأن اوست
1. غرقه در دریای عشقش حال ما داند که چیست
این سخن آسوده بر ساحل کجا داند که چیست
1. مشرک بی دیده کی احوال ما داند که چیست
مرد حق بین معنی سر خدا داند که چیست
1. خلاق دو عالم بجز از فضل خدا نیست
او ذات و صفاتش بجز از سی و دو تا نیست
1. جز وصل رخت چاره درد دل ما نیست
این حال که را باشد و این درد که را نیست
1. جانا بیا که صحبت جان بی تو هیچ نیست
ناز و نعیم هر دو جهان بی تو هیچ نیست
1. هر که با جام می لعل لبش همدم نیست
در حریم حرم حرمت ما محرم نیست
1. خاک باد آن سر که در وی سر سودای تو نیست
دور باد از شادی، آن کو یار غمهای تو نیست
1. حیات زنده دلان جز به عشقبازی نیست
مباز عشق به بازی، که عشق، بازی نیست
1. نرنجم از تو گرت سوی ما نگاهی نیست
گناه بخت من است این ترا گناهی نیست
1. خلاف خوی رضا، یار ما گرفت و گذاشت
نقیض و عکس وفا و جفا گرفت و گذاشت