1 ای شب زلفت که روزش کس نمی بیند به خواب در تب است از تابش خورشید رویت آفتاب
2 عالم از نور تجلی کرد نورانی رخت گرچه زلفت چون شب قدر است و رویت ماهتاب
3 آن که پیش خط و خالت چون ملک در سجده نیست باشد ابلیسی که هست از نار حرمان در عذاب
4 با دم جان پرورت انفاس عیسی بسته نطق پیش زلف تابدارت گشته مریم رشته تاب
1 در عالم توحید چه پستی و چه بالا در راه حقیقت چه مسلمان و چه ترسا
2 در صورت ما چون سخن از ما و من آید در ملک معانی نبود بحث من و ما
3 در نقش و صفت نام و نشانی نتوان یافت آنجا که کند شعشعه ذات تجلی
4 ذرات جهان را همه در رقص بیابی آن دم که شود پرتو خورشید هویدا
1 ای رخت از روی حسن آیینه گیتی نما وی قدت چون طوبی از خوبی به صد نشو و نما
2 تا که جان بازد ز شوق روی خوبت جان من عاشقان خویش را ای ماه گاهی رو نما
3 چون رخت مقصود خلق است، کعبه عشاق هم هست از این هر عالمی عاشق تو را تنها نه ما
4 جان جانها چون سر زلف تو آمد لاجرم گر تو ننمایی رخت هردم رود صد جان ز ما
1 بهشت و حور، بی وصلت، حرام است اهل معنی را کزان وصل تو مقصود است مشتاق تجلی را
2 قیامت گر بیندازی ز قامت سایه طوبی به زیر سایه بنشانند اهل روضه، طوبی را
3 جمالت گرنه در جنت نماید جلوه ای هر دم کند سوز دل عارف سقر، فردوس اعلی را
4 غم دنیا و فکر دین نگنجد در دل عارف که بی سودا سری باید هوای دین و دنیی را
1 چون گشودم فال بخت از مصحف روی حبیب آیت نصر من الله آمد و فتح قریب
2 سوره قاف است رویش هر که این مصحف بخواند گرچه کافر می نماید انه شی ء عجیب
3 رسم عشق و عاشقی اکنون پدید آید ز نو چارده خط چون عیان شد بر رخ ماه حبیب
4 گرنه سر کفر و دین خواهد گشودن در جهان از چه بندد زلف را بر چهره یار من صلیب
1 ای که از فکر تو پیوسته سرم در پیش است دل من بی لب لعل نمکینت ریش است
2 گر کنم روز و شب اندیشه وصلت چه عجب عاشق غمزده پیوسته محال اندیش است
3 جور خوبان ز وفا گرچه بود بیش، ولی ای وفا اندک من! جور تو بیش از بیش است
4 دل من وصل تو مشکل به کف آرد زانرو کاحتشام تو نه مقدار من درویش است
1 عشق تو گرفتار تو داند که چه درد است جانی که ندارد سر این درد، نه مرد است
2 آن دل که نکرد از دو جهان درد تو حاصل حاصل ز حیات آنچه مراد است نکرده است
3 بی درد طلب حلقه صفت بر در مقصود سر کوفتن مدعیان آهن سرد است
4 از عمر گرامی چه تمتع بود آن را کز نخل محبت رطب عشق نخورده است
1 ای کعبه جمال توام قبله صلوة حسن رخ تو داده به خورشید و مه زکات
2 ذرات کاینات به مهر تو قایمند چون عالم صفات که قایم بود به ذات
3 ادراک حسن روی تو خفاش کی کند ای آفتاب روی تو مستجمع صفات
4 روشن شد اینک روی تو در لات دیده اند آنان که در کنشت پرستیده اند لات
1 ای روز و شب خیال رخت همنشین ما جاوید باد عشق جمالت قرین ما
2 آن دم که بود نقش وجودم عدم هنوز مهر تو بود مونس جان حزین ما
3 ما سجده پیش قبله روی تو می کنیم تا هست و بود قبله، همین است دین ما
4 ما را هوای جنت و خلد برین کجاست روی تو هست جنت و خلد برین ما
1 اگرچه چشمه نوش تو دارد آب حیات دلیل ما خط سبز تو است در ظلمات
2 به چشم مست تو دیدم یقین و دانستم که هست حسن تو را بر کمال جمله صفات
3 اگر نه روی تو بودی بیان صورت حق چگونه روی نمودی به ما تجلی ذات
4 جهان حسن قدیم است و عشق لم یزلی مدینه ای که مصون است و ایمن از نکبات