زلف تو شب قدر من و روی از عمادالدین نسیمی غزل 25
1. زلف تو شب قدر من و روی تو عید است
وز زلف تو اندیشه ادراک بعید است
1. زلف تو شب قدر من و روی تو عید است
وز زلف تو اندیشه ادراک بعید است
1. سالک عشق تو هر دم به جهان دگر است
هر نفس طالب وصلت به مکان دگر است
1. امشب از روی تو مجلس را ضیایی دیگر است
دیدهها را نور و دلها را صفایی دیگر است
1. من سر شادی ندارم با غم یارم خوش است
من مسیحا مذهبم با دیر و خمارم خوش است
1. گفتمش زلف تو مأوایی خوش است
گفت خوبان را همه جایی خوش است
1. ای که از فکر تو پیوسته سرم در پیش است
دل من بی لب لعل نمکینت ریش است
1. گرچه چشم ترک مستت فتنه و ابرو بلاست
این چنین دلبر بلا و فتنه دیگر کجاست؟
1. مطلع انوار زلفت مسکن جان و دل است
«رب انزلنی » بیان آن مبارک منزل است
1. سلطان غمت را دل پردرد مقام است
آن دل چه نشان دارد و آن مرد کدام است
1. مرغ عرشیم و قاف خانه ماست
کن فکان فرش آشیانه ماست
1. نقش هستی رقم صورت کاشانه ماست
مستی کون و مکان از می و میخانه ماست