گشودم در ازل مصحف، از عمادالدین نسیمی غزل 108
1. گشودم در ازل مصحف، رخ یارم به فال آمد
زهی فالی که تفسیرش همه حسن و جمال آمد
...
1. گشودم در ازل مصحف، رخ یارم به فال آمد
زهی فالی که تفسیرش همه حسن و جمال آمد
...
1. چنین که چهره خوب تو دلبری داند
نه حسن حور و نه رخساره پری داند
...
1. دل زار از تو بیزاری تواند کرد، نتواند
اسیر عشق، می یاری تواند کرد، نتواند
...
1. عارفان از دو جهان صحبت جانان طلبند
تنگ چشمان گدا ملک سلیمان طلبند
...
1. تقلید روان از ره توحید بعیدند
زان است که هرگز به حقیقت نرسیدند
...
1. آنان که به تقلید مجرد گرویدند
دورند ز حق، زان به حقیقت نرسیدند
...
1. عشاق، هوای رخ زیبای تو دارند
زانروی چو منصور همه بر سر دارند
...
1. کیست که از ره کرم حاجت ما روا کند
واقف حال ما شود، چاره کار ما کند
...
1. تشبیه رویت آن که به گل یاسمن کند
چشم از رخت بگو به گل و یاسمن کند
...
1. دل فغان از جورت ای جان حاش لله چون کند؟
بنده داد از دست سلطان حاش لله چون کند؟
...
1. یار ما صاحب حسن است جفا چون نکند
می کند، خوب، جفا دلبر ما، چون نکند
...
1. چشمی که جز مطالعه روی او کند
آن به که بر جهان در منظر فرو کند
...