قبله عشاق عارف صورت از عمادالدین نسیمی غزل 131
1. قبله عشاق عارف صورت رحمان بود
جان و دل در عشق جانان باختن خوب آن بود
...
1. قبله عشاق عارف صورت رحمان بود
جان و دل در عشق جانان باختن خوب آن بود
...
1. آمد از کتم عدم این نطفه در ملک وجود
در لباس آدم آمد کرد خود را خود سجود
...
1. بازآ که بی رویت شدم سیر از جهان و جان خود
یارب مبادا هیچ جان دور از بر جانان خود
...
1. نیستم یک دم ز عشقت ای صنم پروای خود
رحمتی کن رحمتی بر عاشق شیدای خود
...
1. آفتاب روی یار از مطلع جان رخ نمود
یا مه من از شب زلف پریشان رخ نمود
...
1. گر ماه من شبی چون تابان قمر برآید
باشد سر زوالش خورشید اگر برآید
...
1. شبی که ماه من از مطلع جمال برآید
مه تمام ببینی که با کمال برآید
...
1. به جان وصل تو میخواهم ولیکن برنمیآید
به دست عاشق این دولت به جان و سر نمیآید
...
1. مقام عشق مهرویان دل پردرد میباید
دل پردرد جانبازان ز هستی فرد میباید
...
1. مرا خون هست از چشمم، می و ساغر نمیباید
چنین مخمور و مستی را مِیِ دیگر نمیباید
...
1. بیا که بی تو مرا این جهان نمی باید
بجز وصال تو ما را جنان نمی باید
...
1. آن کو نظر به روی تو کرد و خدا ندید
محروم شد زجنت و حور و لقا ندید
...