1 آنجا که وصف سرو گل اندام ما کنند جانها به جای جامه به بویش قبا کنند
2 آنان که یافتند اثر کیمیای «فضل » مس را به التفات نظر کیمیا کنند
3 ای خسته ای که بی خبر از درد دوستی بی درد، فکر کن که تو را چون دوا کنند
4 بگذر ز کبر و رو به درش کن که بی ریا مردان راه، رو به در کبریا کنند
1 خلاف خوی رضا، یار ما گرفت و گذاشت نقیض و عکس وفا و جفا گرفت و گذاشت
2 ز مهر و کین چو به نقصان نمی رسید کمال طریق بغض و محبت رها گرفت و گذاشت
3 ز فرقت رخ و زلفش دل چو آینه ام غبار ظلمت و فیض ضیا گرفت و گذاشت
4 ز روی ناز و تکبر نگار دلبندم رسوم عشوه و ناز و وفا گرفت و گذاشت
1 نرنجم از تو گرت سوی ما نگاهی نیست گناه بخت من است این ترا گناهی نیست
2 تو هیچ داد دل من نمی دهی چکنم کجا روم که به غیر از تو پادشاهی نیست
3 خوشم به چهره کاهی که دارم از غم تو اگرچه پیش توام قدر برگ کاهی نیست
4 کدام روز که در گریه نیستم تا شب کدام شب که مرا ناله ای و آهی نیست
1 مأوای غمت جز دل پردرد نباشد تشریف بلا جامه هر مرد نباشد
2 ای سرو گل اندام! که در باغ دو عالم چون روی دلارای تو یک ورد نباشد
3 بر بوی سر زلف تو یک گوشه نشین نیست امروز در این شهر که شبگرد نباشد
4 شهباز غم عشق رخت صید نسازد آن را که دل از حادثه پردرد نباشد
1 صور دمم تا همه بی جان شوند جان چو نماند سوی جانان شوند
2 از تگ دوزخ به بهشتی روند وز تگ طوبی به گلستان شوند
3 گرچه در این چاه بدن بوده اند رفته کنون یوسف کنعان شوند
4 بال نه و هر دو جهان زیر پر پای نه و بر فلک آسان شوند
1 شب قدر بی قراران سر زلف یار باشد مه عید نیکبختان رخ آن نگار باشد
2 ز غم نگار از آنرو شب و روز بی قرارم که غمش نمی گذارد که مرا قرار باشد
3 من مست رند از آنم ز غم خمار فارغ که نخورده ام من آن می که در او خمار باشد
4 به کمند زلف او دل به مراد خود ندادم به بلا شدن مقید نه به اختیار باشد
1 مست شراب عشقش بی باده مست باشد بی باده مست یعنی مست الست باشد
2 دست نگار دارم در دست، کی بریزد دستی که بر کف او را زین گونه دست باشد
3 آن را که روی ساقی باشد شراب و ساغر حق را به حق پرستد کی می پرست باشد
4 آن را که در سر افتد زین سرو سایه روزی چرخ بلند پیشش کوتاه و پست باشد
1 جانا بیا که صحبت جان بی تو هیچ نیست ناز و نعیم هر دو جهان بی تو هیچ نیست
2 هر کام و ذوق و عشرت و عیش و طرب که هست ای آرزوی جان من، آن بی تو هیچ نیست
3 فردوس و حور بی تو نخواهم که پیش من جنات عدن و حور و جنان بی تو هیچ نیست
4 تاج قباد و ملک سلیمان به نیم جو چون حاصل زمین و زمان بی تو هیچ نیست
1 می روم با درد و حسرت از دیارت، خیر باد دل به خدمت می گذارم یادگارت خیر باد
2 هر کجا باشم همی گویم دعای دولتت از خدا صد آفرین بر روزگارت خیر باد
3 می روم با آب چشم و آتش دل بی خبر از جفای ترک چشم پرخمارت خیر باد
4 گر دهد عمرم امان، رویت ببینم عاقبت ور بمیرم در غریبی ز انتظارت خیر باد
1 عرش رحمان است رویش، علم الاسما گواست اعتقاد اهل حق این است و قول مصطفی است
2 گر به جامی بود جم را حشمت و شاهنشهی دارد این آیینه رویت که روی حق نماست
3 دیگران گر سدره فردا تمنا می کنند طوبی ما هست بالایت که حسنت منتهاست
4 (نقش هستی سر به سر روشن شد از رویت مگر جام جمشید رخت آیینه گیتی نماست)