30 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فارسی عمادالدین نسیمی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فارسی عمادالدین نسیمی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار فارسی عمادالدین نسیمی

1 فضل اله یار شد یار دگر چه می‌کنم قوت دلم به جز غمش خون جگر چه می‌کنم

2 بر سر کوی وحدتش گنج نهان چو یافتم تا به ابد غنی شدم گنج و گهر چه می‌کنم

3 مهر گیاه مهر او کرد دلم چو کیمیا معدن لعل و در شدم نقره و زر چه می‌کنم

4 سر وجود کن فکان از رخ و زلف شد عیان غیب نماند بعد از این، قول و خبر چه می‌کنم

1 با روی او مگو که ز گلزار فارغیم کز هستی دو کون به یکبار فارغیم

2 ای شیخ شهر! دور ز انکار ما برو اقرار کن به ما که ز انکار فارغیم

3 با نور و ظلمت رخ و زلفش الی الابد از شمع آفتاب و شب تار فارغیم

4 اغیار نیست در ره وحدت اگر بود بالله به جان یار ز اغیار فارغیم

1 آن کو نظر به روی تو کرد و خدا ندید محروم شد زجنت و حور و لقا ندید

2 بینا به نور معرفت حق کجا شود آن دیده ای که در همه اشیا تو را ندید

3 سودای زلفت آن که خطا گفت روسیاه فکرش خطا چو بود به غیر از خطا ندید

4 عشق تو در دیار وجودم بسی بگشت خالی ز مهر روی تو یک ذره جا ندید

1 صراحی می‌زند هردم انالحق بده ساقی می جام مروق

2 من از حلق صراحی می‌شنیدم به وقت صبح تسبیح مصدق

3 ببین در صورت خوبان که از می عرق چون می‌زند هردم معلق

4 می و ساقی به غایت سازگار است ولی با خاطر پاک محقق

1 ما حاصل از حیات رخ یار کرده‌ایم عهدی به یار بسته و اقرار کرده‌ایم

2 منصور شد ز دولت عشق تو کار ما بردار سر که عزم سر دار کرده‌ایم

3 ما ملتفت به زهد ریایی نمی‌شویم زان، رو به کنج خانه خمار کرده‌ایم

4 صوفی به زهد ظاهر اگر فخر می‌کند آن فخر ننگ ماست کز او عار کرده‌ایم

1 هر آن نقشی که می بندی نگارا ناقش آنم به هر اشیا که پیوندی درون جان او جانم

2 هر آن ظاهر که می‌بینی منم صورت به عین او هر آن ناظر که دریابی در او سری است پنهانم

3 منم یوسف جهان چاه است، منم نوح و زمین کشتی بود نفس سگم فرعون و من موسی عمرانم

4 دلم یونس تنم حوت است و اشیا بحر بی‌پایان همه عالم به یک حمله بجنبد گر بجنبانم

1 گر شبی بازآید از در شمع جان افروز من بر چراغ مهر و نور صبح خندد روز من

2 گر مرا روزی خیالش روی بنماید به خواب مطلع اقبال گردد طالع فیروز من

3 تا سحر هر شب چو شمع از آتش هجران یار دیده گریان است و می سوزد دل پرسوز من

4 پیش ابروی تو می خواهم که جان قربان کنم پرده بردار از رخ، ای عید من و نوروز من

1 گر ماه من شبی چون تابان قمر برآید باشد سر زوالش خورشید اگر برآید

2 باد صبا چو زلفش برهم زند ز سودا دور از رخ چو ماهش دودم ز سر برآید

3 جان بردن از فراقش نتوان به هیچ رویی زین شام تیره یک شب صبحم اگر برآید

4 کام دل از تو مشکل گفتم برآید اما گر باشدت به رحمت با ما نظر برآید

1 به بوی زلف مشکینت گرفتار صبا بودم چه دانستم من خاکی که عمری باد پیمودم

2 مرا چون عود می‌سوزی و بوی من همی‌آید که روزی یا شبی ناگه (بگیرد) دامنت دودم

3 من از دیده چه‌ها دیدم! چه‌ها آورد بر رویم که جز خون جگر کاری ز آب دیده نگشودم

4 به جامی دستگیری کن مرا ساقی که مخمورم می صافی اگر نبود به دردی از تو خشنودم

1 ساقی! نسیم وقت گل آمد شتاب کن باب الفتوح میکده را فتح باب کن

2 در وجه باده خرقه پشمین ما ببر مرهون یک دو روزه می صاف ناب کن

3 بر دور عمر و گردش چرخ اعتماد نیست جام و قدح چو نرگس و گل پرشراب کن

4 بفرست بوی خویش سحر با صبا به باغ گل را در آتش افکن و از غیرت آب کن

آثار عمادالدین نسیمی

30 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فارسی عمادالدین نسیمی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فارسی عمادالدین نسیمی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی