30 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فارسی عمادالدین نسیمی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فارسی عمادالدین نسیمی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار فارسی عمادالدین نسیمی

1 ندانم تا دگربار این دل ریشم چه شیدا شد مگر عکس رخ دلبر به جان باز آشکارا شد

2 دگر چون با دلم لعلش نهان در گفت‌وگو آمد صدای ناله زار دل ریشم به هرجا شد

3 به صحرا چون که بیرون رفت باز آن دلبر از خلوت دل پردرد بیمارم ز عشقش بی‌سر و پا شد

4 به هر نقشی که خود می‌خواست رخ بنمود در عالم گهی رنگ دو عالم گشت و گه بی‌رنگ اشیا شد

1 دل بی تو از نعیم دو عالم ملال یافت خرم کسی که با تو زمانی وصال یافت

2 آواره ای که بر سر کوی تو شد مقیم مقدور قدر عزت و جاه و جلال یافت

3 جز سوختن چه کار کند پیش روی شمع پروانه ای که پرتو نور جمال یافت؟

4 آن خسته ای که یاد تواش بر زبان گذشت طعم حیات و لذت جان در مقال یافت

1 ای دهانت پسته خندان من خاک پایت چشمه حیوان من

2 زلف و رخسار تو، ای خورشید حسن! لیلة القدر و مه تابان من

3 جان شیرینم فدای لعل تو کو بسی شیرین تر است از جان من

4 در بهشت جاودانم تا که هست روضه کویت سرابستان من

1 تا منور شد ز خورشید رخ او دیده‌ام در همه اشیا ظهور صورت او دیده‌ام

2 از مذاق جان من بوی دم عیسی نرفت تا چو موسی نطق آن شیرین‌دهان بشنیده‌ام

3 کافرم گر، دیده‌ام بی‌عشق او چندان که من گرد اقلیم وجود خویشتن گردیده‌ام

4 کی کنم چون زاهد خام آرزوی خانقاه من که در میخانه چون می سال‌ها جوشیده‌ام

1 بر سینه من ناوک مژگان زده ای باز در جان و دلم آتش هجران زده ای باز

2 من در غم عشق تو همی سوزم و سازم کز حسن سراپرده سلطان زده ای باز

3 خونابه ز چشم من بیچاره روان شد تیر دگرم بر دل و بر جان زده ای باز

4 زان شیوه که آن نرگس جادوی تو دارد وه کز همه سویم ره ایمان زده ای باز

1 دوش باز آمد به برج آن طالع ماهم دگر دولتم شد یار و بخت سعد همراهم دگر

2 مدتی عقلم ز راه عشق گمره گشته بود جذبه لطفش کشید، آورد با راهم دگر

3 در خیالم فکر زهد و توبه و طامات بود عشق آن بت رخ نمود از پرده ناگاهم دگر

4 داشتم چون غنچه مستور آتش دل در درون کرد رسوایش چنین آن دود و این آهم دگر

1 ای با دلم عشق تو را هر لحظه بازاری دگر کار دلم شد عشق تو، چون کند کاری دگر

2 بازار زلفت سر به سر، سوداست ای مه رخ ولی دارد دلم با وصل تو سودا و بازاری دگر

3 عشق است بار دل مرا ناصح مده دردسرم عاشق نخواهد بعد از این برداشتن باری دگر

4 سودای مهرویان مرا بیرون نخواهد شد ز سر صدبار گفتم این سخن، می گویم این باری دگر

1 بازآ که بی رویت شدم سیر از جهان و جان خود یارب مبادا هیچ جان دور از بر جانان خود

2 ای گنج حسن دلبران ویران شد از عشقت دلم باری نگاهی باز کن بر گوشه ویران خود

3 تا کی مرا لؤلؤی تر بارانی از چشم ای صنم در حسرت لعل لب و دردانه دندان خود

4 هست از غمت سوزان دلم با آن که دایم تا میان در آبم ای سرو روان از دیده گریان خود

1 چشم مستش به خواب می‌بینم کار تقوی خراب می‌بینم

2 دیده را از خیال لعل لبش ساغر پر شراب می‌بینم

3 عکس رویش میان دیده مدام همچو ماهی در آب می‌بینم

4 پیش زاهد اگرچه عشق خطاست من عاشق صواب می‌بینم

1 سر خدا که بود نهان در همه جهان شد آشکار از کرم فضل (در) جهان

2 افشاند فیض فضل به دامان روزگار چندین جواهر ازل از کان کن فکان

3 کشف غطا، عطا شده اصحاب فضل را بر رغم ذریات شیاطین انس و جان

4 اشیا، تمام، شد متکلم به نطق حق گر نیست باور انطقناالله را بخوان

آثار عمادالدین نسیمی

30 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فارسی عمادالدین نسیمی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فارسی عمادالدین نسیمی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی