پیش روی فضل حق جان از عمادالدین نسیمی غزل 191
1. پیش روی فضل حق جان را یقین قربان کنم
سی و دو نور خدا را سر به سر اعیان کنم
...
1. پیش روی فضل حق جان را یقین قربان کنم
سی و دو نور خدا را سر به سر اعیان کنم
...
1. شد ملول از خرقه ازرق دل من، چون کنم؟
ساقیا جامی بده تا خرقه را گلگون کنم
...
1. فضل اله یار شد یار دگر چه میکنم
قوت دلم به جز غمش خون جگر چه میکنم
...
1. چشم مستش به خواب میبینم
کار تقوی خراب میبینم
...
1. شبی چون شمع می خواهم که پیش یار بنشینم
ولی آن روز دولت کو که با دلدار بنشینم
...
1. ما حاصل از حیات رخ یار کردهایم
عهدی به یار بسته و اقرار کردهایم
...
1. علت غایی ز امر کن فکان ما بودهایم
جمله اشیا را حقیقت، جسم و جان ما بودهایم
...
1. ما مرید پیر دیر و ساکن میخانهایم
همدم دُردیکشان و ساغر و پیمانهایم
...
1. چشم ما بینا به حق شد، ما به حق بینا شدیم
صورت خود یافتیم آیینه اشیا شدیم
...
1. صلاح از ما مجو زاهد که ما رندیم و قلاشیم
گهی دُردیکش میخانه گه سرخیل اوباشیم
...
1. با روی او مگو که ز گلزار فارغیم
کز هستی دو کون به یکبار فارغیم
...
1. ای که نگذشتی ز رویش بر صراط مستقیم
تا ابد مردود و گمراهی چو شیطان رجیم
...