1 چون تیغ به دست آری مردم نتوان کشت نزدیک خداوند بدی نیست فرامشت
2 این تیغ نه از بهر ستمگاران کردند انگور نه از بهر نبید است به چرخشت
3 عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده حیران شد و بگرفت به دندان سر انگشت
4 گفتا که «کرا کشتی تا کشته شدی زار؟ تا باز که او را بکشد آنکه تو را کشت؟»
1 در این مقام اگر می مقام باید کرد بکار خویش نکوتر قیام باید کرد
2 به هرچه خوشترت آید زنامها، تن را به فعل خویش بدان نام نام باید کرد
3 که نام نیکو مرغ است و فعل نیکش دام زفعل خویش بر این مرغ دام باید کرد
4 زخوی نیک و خرد در ره مروت و فضل مر اسپ تن را زین و لگام باید کرد
1 در درج سخن بگشای بر پند غزل را در به دست زهد در بند
2 به آب پند باید شست دل را چو سالت بر گذشت از شست و ز اند
3 چو بردل مرد را از دیو گمره همی بینی فگنده بند بر بند
4 بده پندش که بگشاید سرانجام زبنده بند ملعون دیو را پند
1 ز جور لشکر خرداد و مرداد تواند داد ما را هیچکس داد؟
2 محال است این طمع هیهات هیهات کس دیدی که دادش داد خرداد
3 ز بهر آنکه تا در دامت آرد چو مرغان مر تو را خرداد خور داد
4 کرا خورداد گیتی مرد بایدش ازان آید پس خرداد مرداد
1 جهانا چون دگر شد حال و سانت؟ دگر گشتی چو دیگر شد زمانت!
2 زمانت نیست چیزی جز که حالت چرا حالت شده است از دشمنانت؟
3 چو رخسار شمن پرگرد و زردست همان چون بت ستانی بوستانت
4 عروسی پرنگار و نقش بودی رخ از گلنار و از لاله دهانت
1 ای خردمند نگه کن که جهان برگذر است چشم بیناست همانا اگرت گوش کر است
2 نه همی بینی کاین چرخ کبود از بر ما بسی از مرغ سبک پرتر و پرندهتر است؟
3 چون نبینی که یکی زاغ و یکی باز سپید اندر این گنبد گردنده پس یکدگر است؟
4 چون به مردم شود این عالم آباد خراب چون ندانی که دل عالم جسم بشر است؟
1 ای پسر ار عمر تو یک ساعت است ایزد را بر تو درو طاعت است
2 نعمت تخم است وزو شکر بار وین بر و این تخم نه هر ساعت است
3 طاعت اگر اصل همه شکرهاست عمر سر هر شرف و نعمت است
4 گرت همی عمر نیرزد به شکر بر تو به دیوانگیم تهمت است
1 از اهل ملک در این خیمهٔ کبود که بود که ملک ازو نربود این بلند چرخ کبود؟
2 هر آنکه بر طلب مال، عمر مایه گرفت چو روزگار بر آمد نه مایه ماند و نه سود
3 چو عمر سوده شد و، مایه عمر بود تو را تو را ز مال که سوداست، اگر نه سود، چه سود؟
4 فزودگان را فرسوده گیر پاک همه خدای عزوجل نه فزود و نه فرسود
1 ای خوانده کتاب زند و پازند زین خواندن زند تا کی و چند؟
2 دل پر ز فضول و زند برلب زردشت چنین نبشت در زند؟
3 از فعل منافقی و بیباک وز قول حکیمی و خردمند
4 از فعل به فضل شو بیفزای وز قول رو اندکی فرو رند
1 بلی، بیگمان این جهان چون گیاست جز این مردمان را گمانی خطاست
2 ازیرا که همچون گیا در جهان رونده است همواره بیشی و کاست
3 اگر هرچه بفزاید و کم شود گیا باشد، این پیر گیتی گیاست
4 ولیکن گیا را بباید شناخت ازیرا سخن را درین رویهاست