نشنیدهای که از ناصرخسرو قبادیانی قصیده 47
1. نشنیدهای که زیر چناری کدوبنی
بررُست و بردمید برو بر، به روز بیست؟
...
1. نشنیدهای که زیر چناری کدوبنی
بررُست و بردمید برو بر، به روز بیست؟
...
1. چون تیغ به دست آری مردم نتوان کشت
نزدیک خداوند بدی نیست فرامشت
...
1. ای نشسته خوش و بر تخت کشیده نخ
گر نخ و تخت بماندت چنین بخ بخ
...
1. ای خوانده کتاب زند و پازند
زین خواندن زند تا کی و چند؟
...
1. از اهل ملک در این خیمهٔ کبود که بود
که ملک ازو نربود این بلند چرخ کبود؟
...
1. یکی بیجان و بیتن ابلق اسپی کو نفرساید
به کوه و دشت و دریا بر همی تازد که ناساید
...
1. این جهان بیوفا را بر گزیدو بد گزید
لاجرم بر دست خویش ار بد گزید او خود گزید
...
1. مردم نبود صورت مردم حکما اند
دیگر خس و خارند و قماشاتِ دغااند
...
1. ز جور لشکر خرداد و مرداد
تواند داد ما را هیچکس داد؟
...
1. این رقیبان که بر این گنبد پیروزه درند
گرچه زیرند گهی جمله، همیشه زبرند
...
1. چونکه نکو ننگری جهان چون شد؟
خیر و صلاح از جهان جهان چون شد؟
...
1. گزینم قران است و دین محمد
همین بود ازیرا گزین محمد
...