30 اثر از قصاید در دیوان اشعار ناصرخسرو قبادیانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار ناصرخسرو قبادیانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قصاید در دیوان اشعار ناصرخسرو قبادیانی

1 ای روا کرده فریبنده جهان بر تو فریب، مر تو را خوانده و خود روی نهاده به نشیب

2 این جهان را به جز از بادی و خوابی مشمر گر مقری به خدای و به رسول و به کتیب

3 بر دل از زهد یکی نادره تعویذ نویس تا نیایدش از این دیو فریبنده نهیب

4 بهرهٔ خویشتن از عمر فرامشت مکن رهگذارت به حساب است نگه‌دار حسیب

1 ای آنکه جز طرب نه همی بینمت طلب گر مردمی ستور مشو، مردمی طلب

2 بر لذت بهیمی چون فتنه گشته‌ای بس کرده‌ای بدانکه حکیمت بود لقب

3 چون ننگری که چه می‌نویسد بر این زمین یزدان به خط خویش و به انفاس تیره‌شب؟

4 بنویسد آنچه خواهد و خود باز بسترد بنگر بدین کتابت پر نادر عجب

1 این جهان خواب است، خواب، ای پور باب شاد چون باشی بدین آشفته خواب؟

2 روشنی‌ی چشم مرا خوش خوش ببرد روشنیش، ای روشنائی‌ی چشم باب

3 تاب و نور از روی من می‌برد ماه تاب و نورش گشت یکسر پیچ و تاب

4 پیچ و تابش نور و تاب از من ببرد تا بماندم تافته بی‌نور و تاب

1 ای غریب آب غریبی ز تو بربود شباب وز غم غربت از سرت بپرید غراب

2 گرد غربت نشود شسته ز دیدار غریب گرچه هر روز سر و روی بشوید به گلاب

3 هر درختی که ز جایش به دگر جای برند بشود زو همه آن رونق و آن زینت و آب

4 گرچه در شهر کسان گلشن و کاشانه کنی خانهٔ خویش به ار چند خراب است و یباب

1 ای باز کرده چشم و دل خفته را ز خواب، بشنو سؤال خوب و جوابی بده صواب:

2 بنگر به چشم دل که دو چشم سرت هگرز دیده‌است چشمه‌ای که درو نیست هیچ آب

3 چشمه است و آب نیست، پس این چشمه چون بود؟ این نکته‌ای است طرفه و بی‌هیچ پیچ و تاب

4 گاهی پدید باشد و گاهی نهان شود دادم نشانی‌ای به مثل همچو آفتاب

1 بر تو این خوردن و این رفتن و این خفتن و خاست نیک بنگر که، که افگند، وز این کار چه خواست

2 گر به ناکام تو بود این همه تقدیر، چرا به همه عمر چنین خواب و خورت کام و هواست؟

3 چون شدی فتنهٔ ناخواستهٔ خویش؟ بگوی، راست می‌گوی، که هشیار نگوید جز راست

4 ور تو خود کردی تقدیر چنین بر تن خویش صانع خویش تو پس خود و، این قول خطاست

1 هر که چون خر فتنهٔ خواب و خور است گرچه مردم صورت است آن هم خر است

2 ای شکم پر نعمت و جانت تهی چون کنی بیداد؟ کایزد داور است

3 گر تو را جز بت‌پرستی کار نیست چون کنی لعنت همی بر بت‌پرست؟

4 آزر بت‌گر توی کز خز و بز تنت چون بت پر ز نقش آزر است

1 باز جهان تیز پر و خلق شکار است باز جهان را جز از شکار چه کار است؟

2 نیست جهان خوار سوی ما، ز چه معنی خوردن ما سوی باز او خوش و خوار است؟

3 قافله هرگز نخورد و راه نزد باز باز جهان ره زن است و قافله‌خوار است

4 صحبت دنیا مرا نشاید ازیراک صحبت او اصل ننگ و مایهٔ عار است

1 شاخ شجر دهر غم و مشغله بار است زیرا که بر این شاخ غم و مشغله بار است

2 آنک او چو من از مشغله و رنج حذر کرد با شاخ جهان بیهده شورید نیارست

3 با شاخ تو ای دهر و به درگاه تو اندر ما را به همه عمر نه کار است و نه بار است

4 چون بار من، ای سفله، فگندی ز خر خویش اندر خر من چونکه نگوئیت چه بار است؟

1 آنکه بنا کرد جهان زین چه خواست؟ گر به دل اندیشه کنی زین رواست

2 گشتن گردون و درو روز و شب گاه کم و گاه فزون گاه راست

3 آب دونده به نشیب از فراز ابر شتابنده به سوی سماست

4 مانده همیشه به گل اندر درخت باز روان جانور از چپ و راست

آثار ناصرخسرو قبادیانی

30 اثر از قصاید در دیوان اشعار ناصرخسرو قبادیانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار ناصرخسرو قبادیانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی