30 اثر از قصاید در دیوان اشعار ناصرخسرو قبادیانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار ناصرخسرو قبادیانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قصاید در دیوان اشعار ناصرخسرو قبادیانی

1 حکیمان را چه می‌گویند چرخ پیر و دوران‌ها به سیر اندر ز حکمت بر زبان مهر و آبان‌ها

2 خزان گوید به سرماها همین دستان دی و بهمن که گویدشان همی بی‌شک به گرماها حزیران‌ها

3 به قول چرخ گردان بر زبان باد نوروزی حریر سبز در پوشند بستان و بیابان‌ها

4 درخت بارور فرزند زاید بی‌شمار و مر در آویزند فرزندان بسیارش ز پستان‌ها

1 خداوندی که در وحدت قدیم است از همه اشیا نه اندر وحدتش کثرت، نه محدث زین همه تنها

2 چه گوئی از چه او عالم پدید آورد از لولو که نه مادت بد و صورت، نه بالا بود و نه پهنا

3 همی گوئی که بر معلول خود علت بود سابق چنان چون بر عدد واحد، و یا بر کل خود اجزا

4 به معلولی چو یک حکم است و یک وصف آن دو عالم را چرا چون علت سابق توانا باشد و دانا؟

1 ای کرده قال و قیل تو را شیدا هیچ از خبر شدت به عیان پیدا؟

2 تا غره گشته‌ای به سخن‌هائی کاینها خبر دهند همی زانها!

3 تا گوش و چشم یافته‌ای بنگر تا بر شنوده هست گوا بینا

4 چون دو گوا گذشت بر آن دعوی آنگاه راست گوی بود گویا

1 مر چرخ را ضرر نیست وز گردشش خبر نیست عالم یکی درختی است‌که‌ش جز بشر ثمر نیست

2 حصنی قوی است کورا دیوار هست و در نیست بازی است که‌ش تذروان جز جنس جانور نیست

3 چون گربه جز که فرزند چیزی دگرش خور نیست آن راست نیکبختی کو را چنین پدر نیست

4 زین بد پدر کسی را درخورد جز حذر نیست زیرا ز بی‌فایی شکرش بی حجر نیست

1 ای آنکه جز طرب نه همی بینمت طلب گر مردمی ستور مشو، مردمی طلب

2 بر لذت بهیمی چون فتنه گشته‌ای بس کرده‌ای بدانکه حکیمت بود لقب

3 چون ننگری که چه می‌نویسد بر این زمین یزدان به خط خویش و به انفاس تیره‌شب؟

4 بنویسد آنچه خواهد و خود باز بسترد بنگر بدین کتابت پر نادر عجب

1 ای شب تازان چو ز هجران طناب علت خوابی و تو را نیست خواب

2 مکر تو صعب است که مردم ز تو هست در آرام تو خود در شتاب

3 هرگز ناراست جز از بهر تو چرخ سر خویش به در خوشاب

4 تو چو یکی زنگی ناخوب و پیر دخترکان تو همه خوب و شاب

1 پادشا بر کام‌های دل که باشد؟ پارسا پارسا شو تا شوی بر هر مرادی پادشا

2 پارسا شو تا بباشی پادشا بر آرزو کارزو هرگز نباشد پادشا بر پارسا

3 پادشا گشت آرزو بر تو ز بی‌باکی تو جان و دل بایدت داد این پادشا را باژ و سا

4 آز دیو توست چندین چون رها جوئی ز دیو؟ تو رها کن دیو را تا زو بباشی خود رها

1 آنکه بنا کرد جهان زین چه خواست؟ گر به دل اندیشه کنی زین رواست

2 گشتن گردون و درو روز و شب گاه کم و گاه فزون گاه راست

3 آب دونده به نشیب از فراز ابر شتابنده به سوی سماست

4 مانده همیشه به گل اندر درخت باز روان جانور از چپ و راست

1 نیکوی تو چیست و خوش چه، ای برنا؟ دیباست تو را نکو و خوش حلوا

2 بنگر که مر این دو را چه می‌داند آن است نکو و خوش سوی دانا

3 حلوا نخورد چو جو بیابد خر دیبا نبود به گاو بر زیبا

4 جز مردم با خرد نمی‌یابد هنگام خورو بطر خوشی زینها

1 ای روا کرده فریبنده جهان بر تو فریب، مر تو را خوانده و خود روی نهاده به نشیب

2 این جهان را به جز از بادی و خوابی مشمر گر مقری به خدای و به رسول و به کتیب

3 بر دل از زهد یکی نادره تعویذ نویس تا نیایدش از این دیو فریبنده نهیب

4 بهرهٔ خویشتن از عمر فرامشت مکن رهگذارت به حساب است نگه‌دار حسیب

آثار ناصرخسرو قبادیانی

30 اثر از قصاید در دیوان اشعار ناصرخسرو قبادیانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار ناصرخسرو قبادیانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی