ای باز کرده چشم از ناصرخسرو قبادیانی قصیده 24
1. ای باز کرده چشم و دل خفته را ز خواب،
بشنو سؤال خوب و جوابی بده صواب:
...
1. ای باز کرده چشم و دل خفته را ز خواب،
بشنو سؤال خوب و جوابی بده صواب:
...
1. بر تو این خوردن و این رفتن و این خفتن و خاست
نیک بنگر که، که افگند، وز این کار چه خواست
...
1. هر که چون خر فتنهٔ خواب و خور است
گرچه مردم صورت است آن هم خر است
...
1. باز جهان تیز پر و خلق شکار است
باز جهان را جز از شکار چه کار است؟
...
1. شاخ شجر دهر غم و مشغله بار است
زیرا که بر این شاخ غم و مشغله بار است
...
1. آنکه بنا کرد جهان زین چه خواست؟
گر به دل اندیشه کنی زین رواست
...
1. خرد چون به جان و تنم بنگریست
از این هر دو بیچاره بر جان گریست
...
1. از گردش گیتی گله روا نیست
هر چند که نیکیش را بقا نیست
...
1. مر چرخ را ضرر نیست وز گردشش خبر نیست
عالم یکی درختی استکهش جز بشر ثمر نیست
...
1. چون در جهان نگه نکنی چون است؟
کز گشت چرخ دشت چو گردون است
...
1. ای پسر ار عمر تو یک ساعت است
ایزد را بر تو درو طاعت است
...