30 اثر از قصاید در دیوان اشعار ناصرخسرو قبادیانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار ناصرخسرو قبادیانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قصاید در دیوان اشعار ناصرخسرو قبادیانی

1 ای پیر، نگه کن که چرخ برنا پیمود بسی روزگار برما

2 پیمانهٔ این چرخ را سه نام است معروف به امروز و دی و فردا

3 فردات نیامد، و دی کجا شد؟ زین هر سه جز امروز نیست پیدا

4 دریاست یکی روزگار کان را بالا نشناسد کسی ز پهنا

1 ای غریب آب غریبی ز تو بربود شباب وز غم غربت از سرت بپرید غراب

2 گرد غربت نشود شسته ز دیدار غریب گرچه هر روز سر و روی بشوید به گلاب

3 هر درختی که ز جایش به دگر جای برند بشود زو همه آن رونق و آن زینت و آب

4 گرچه در شهر کسان گلشن و کاشانه کنی خانهٔ خویش به ار چند خراب است و یباب

1 شاخ شجر دهر غم و مشغله بار است زیرا که بر این شاخ غم و مشغله بار است

2 آنک او چو من از مشغله و رنج حذر کرد با شاخ جهان بیهده شورید نیارست

3 با شاخ تو ای دهر و به درگاه تو اندر ما را به همه عمر نه کار است و نه بار است

4 چون بار من، ای سفله، فگندی ز خر خویش اندر خر من چونکه نگوئیت چه بار است؟

1 باز جهان تیز پر و خلق شکار است باز جهان را جز از شکار چه کار است؟

2 نیست جهان خوار سوی ما، ز چه معنی خوردن ما سوی باز او خوش و خوار است؟

3 قافله هرگز نخورد و راه نزد باز باز جهان ره زن است و قافله‌خوار است

4 صحبت دنیا مرا نشاید ازیراک صحبت او اصل ننگ و مایهٔ عار است

1 خواهی که نیاری به سوی خویش زیان را از گفتن ناخوب نگه‌دار زبان را

2 گفتار زبان است ولیکن نه مرا نیز تا سود به یک سو نهی از بهر زیان را

3 گفتار به عقل است، که را عقل ندادند؟ مر گاو و خر و اشتر و دیگر حیوان را

4 مردم که سخن گوید زان است که دارد عقلی که پدید آرد برهان و بیان را

1 ای گشته جهان و دیده دامش را صد بار خریده مر دلامش را

2 بر لفظ زمانه هر شبانروزی بسیار شنوده‌ای کلامش را

3 گفته‌است تو را که «بی مقامم من» تا چند کنی طلب مقامش را؟

4 بارنده به دوستان و یاران بر نم نیست غم است مر غمامش را

1 بر تو این خوردن و این رفتن و این خفتن و خاست نیک بنگر که، که افگند، وز این کار چه خواست

2 گر به ناکام تو بود این همه تقدیر، چرا به همه عمر چنین خواب و خورت کام و هواست؟

3 چون شدی فتنهٔ ناخواستهٔ خویش؟ بگوی، راست می‌گوی، که هشیار نگوید جز راست

4 ور تو خود کردی تقدیر چنین بر تن خویش صانع خویش تو پس خود و، این قول خطاست

1 چون در جهان نگه نکنی چون است؟ کز گشت چرخ دشت چو گردون است

2 در باغ و راغ مفرش زنگاری پر نقش زعفران و طبر خون است

3 وان ابر همچو کلبهٔ ندافان اکنون چو گنج لولوی مکنون است

4 بر چرخ، همچو لاله به دشت اندر، مریخ چون صحیفهٔ پر خون است

1 به چه ماند جهان مگر به سراب سپس او تو چون دوی به شتاب؟

2 چون شدستند خلق غره بدو همه خرد و بزرگ و کودک و شاب؟

3 زانکه مدهوش گشته‌اند همه اندر این خیمهٔ چهار طناب

4 گر ندیدی طناب هاش، ببین جملگی خاک و باد و آتش و آب

1 ای باز کرده چشم و دل خفته را ز خواب، بشنو سؤال خوب و جوابی بده صواب:

2 بنگر به چشم دل که دو چشم سرت هگرز دیده‌است چشمه‌ای که درو نیست هیچ آب

3 چشمه است و آب نیست، پس این چشمه چون بود؟ این نکته‌ای است طرفه و بی‌هیچ پیچ و تاب

4 گاهی پدید باشد و گاهی نهان شود دادم نشانی‌ای به مثل همچو آفتاب

آثار ناصرخسرو قبادیانی

30 اثر از قصاید در دیوان اشعار ناصرخسرو قبادیانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار ناصرخسرو قبادیانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی