1 ای مر تورا گرفته بت خوش زبان زبون، تو خوش بدو سپرده دل مهربان ربون
2 اندر حریم می نکند جان تو قرار تا ناوری دل از حرم دلبران برون
3 برگیر دل ز بلخ و بنه تن ز بهر دین چون من غریب و زار به مازندران درون
4 زیرا که عیب و علت کندی کاردار سوهان علاج داند کرد و فسان فسون
1 ای افسر کوه و چرخ را جوشن خود تیره به روی و فعل تو روشن
2 چون باد سحر تو را برانگیزد دیوی سیهی به لولو آبستن
3 وانگه که تهی شدی ز فرزندان چون پنبه شوی به کوه بر خرمن
4 امروز به آب چشم تو حورا در باغ بشست سبزه پیراهن
1 گرگ آمده است گرسنه و دشت پر بره افتاده در رمه، رمه رفته به شب چره
2 گرگ، از رمهخواران و رمه، در گیا چران هر یک به حرص خویش همی پر کند دره
3 گرگ گیا برهاست و بره گرگ را گیاست این نکته یاد گیر که نغز است و نادره
4 بنگر در این مثال تن خویش را ببین گرگ و بره مباش و بترس از مخاطره
1 از بهر چه، ای پیر هشیوار هنربین، بر اسپ هوا کرد دلت بار دگر زین؟
2 دین است نهال شکر حکمت، پورا، بنشانش و به هر وقت ازو بار شکر چین
3 مر بند هوا را به جز از حکمت نگشاد حکمت برد از عارض و رخسار چو زر چین
4 این است تو را منزل و زاد، ای سفری مرد برگیر، هلا، زاد و همه بار سفر زین
1 درد گنه را نیافتند حکیمان جز که پشیمانی، ای برادر، درمان
2 چیست پشیمانی؟ آنکه باز نگردد مرد به کاری کزان شدهاست پشیمان
3 نیست پشیمان دلت اگر تو بر انی تات چه گوید فلان فقیه و بهمان
4 قول فلان و فلان تو را نکند سود گرت بشخشد قدم ز پایهٔ ایمان
1 جوانی شد، او را فراموش کن سر ناتوانی در آگوش کن
2 تو را چند گه تن وشی پوش بود کنون چند گه جانوشی پوش کن
3 اگر دیبهٔ جان همی بایدت خرد تار و پود سخن هوش کن
4 ز نادیدنی چشمها کور ساز ز بیهودهها گوش مدهوش کن
1 بسی کردم گه و بیگه نظاره ندیدم کار دنیا را کناره
2 نیابد چشم سر هرچند کوشی همی زین نیلگون چادر گذاره
3 همی خوانند و میرانند ما را نیابد کس همی زین کار چاره
4 گر از این خانه بیرون رفت باید ندارد سودشان خواهش نه زاره
1 ای خورده خوش و کرده فراوان فره اکنون که رفت عمر چه گوئی که چه؟
2 ای بر جهنده کره، ز چنگال مرگ شو گر به حیله جست توانی بجه
3 از مرگ کس نجست به بیچارگی بیهودهای نبرد کسی ره به ده
4 حلقهٔ کمند گشت زه پیرهنت چون کرد بر تو چرخ کمان را به زه
1 چه گوئی؟ ای شده زین گوی گردان پشت تو چوگان به دست سالیان شسته زمان از موی تو قطران
2 ز قول رفته و مانده چه بر خواندی و چه شنودی؟ چه گفتند این و آن هر دو؟ چه چیز است این، چه چیز است آن؟
3 گر این نزدیک را گوئی و آن مر دور را گوئی پس این نزدیک پیدا باشد و آن دورتر پنهان
4 به دشواری توانی یافتن مر دور چیزی را ولیکن زود شاید یافتن نزدیک را آسان
1 ای زود گرد گنبد بر رفته خانهٔ وفا به دست جفا رفته
2 بر من چرا گماشتهای خیره چندین هزار مست بر آشفته؟
3 این دشته بر کشیده همی تازد وان با کمان و تیر برو خفته
4 اینم کند به خطبه درون نفرین وانم به نامه فریه کند سفته