ساده مردی از ملا احمد نراقی مثنوی طاقدیس 71
1. ساده مردی بود از اهل سداد
بود او از صوفیان نیک اعتقاد
1. ساده مردی بود از اهل سداد
بود او از صوفیان نیک اعتقاد
1. وان دگر خود را فقیه شهر خواند
حکم برمال و دماء خلق راند
1. گفت عارف در جواب جفت خویش
کی تو مغرور خیالات پریش
1. ماند حیران اندر آن صحرا فرید
گفت ناگاهان شترمرغی پدید
1. صوفیان را حلقه ای در ذکر بود
کارشان در حلقه ذکر و فکر بود
1. مرد و زن را چون سخن اینجا رسید
مخلصی مرد از جواب زن ندید
1. بود لقمان نیکبختی را رفیق
خدمتش را ملتزم در هر طریق
1. کدخدای خانه دادش یک دو نان
نانها بگرفت و چابک شد روان
1. بر لب بامی یکی عاشق نشست
دیده بر دیدار آن معشوق بست
1. بانگ زد کی رو سیاهان عنود
زد گریبان چاک و رخساره شخود
1. تا بگویم باقی احوال شاه
با گروه کودکان در عرض راه
1. جمله شاگردانش اندر حاشیه
بود او چوپان و ایشان ماشیه