1 برد سمنون محب را شور عشق روزی اندر قله های طور عشق
2 ساقی عشقش قدح لبریز داد باده ی پرزور شورانگیز داد
3 سینه پر سودا و دل پرشور شد عافیت جویی ز جانش دور شد
4 گفت یا رب عاشقم بردرد تو سینه ای خواهم بلا پرورد تو
1 روزه را شبها به آب افطار کرد شکر کرد و سجده ی جبار کرد
2 روز دیگر باز نامد راتبه آمدش زان خاطبه بل عاطبه
3 گفتش آخر تا کی ای مرد سلیم چون زنانی در پس پرده مقیم
4 خانه را بهر زنان آراستند مرد را در کوه و صحرا خواستند
1 زن جوابش داد کای مرد خدا ای که هستی در عبادت پارسا
2 آنچه فرمودی درستوست ای رفیق لیک گم کردی در این وادی طریق
3 آنکه او از تو توکل خواسته هم وی این دکان کسب آراسته
4 فهو حسبی را شنیدستی از آن و ابتغوا من فضله را هم بخوان
1 گفت زن را مرد عارف در جواب تو کجا و فهم آیات و کتاب
2 زن نداند جز کلافه چرخ و دوک کی تواند گفت اسرار ملوک
3 زن ز پهلوی چپ آمد در نخست راست فهمی از چپ آمد کی درست
4 عالمان در فهم قرآن ابلهند فیلسوفان عاجزند و گمرهند
1 آن عرب آمد به سوی شهر ری از بنی قعقاع یا از اهل طی
2 کاروان ری سوی حج رفته بود رازیان را آگهی زیشان نبود
3 رازیان بودند اندر روز و شب هر طرف در جستجو و در طلب
4 چونکه دیدند آن عرب را بر جمل جمله سوی او دویدند از عجل
1 گو به زن آخر چه گفت آن مؤتمن گفت قرآن می نفهمی دم مزن
2 گرچه سعی و کسب آمد در کتاب هم توکل بندگان را در خطاب
3 هریکی تکلیف قومی دیگر است هریکی را سوی راهی رهبر است
4 هرچه پنداری به قرآن اختلاف جمله باشد زین نمط ای موشکاف
1 گفت آن زن ای قرین دیرباز ای که داری دعوی فهم دراز
2 گر چنین است آنچه گفتی پس چرا لیس للانسان الا ماسعی
3 گفت آری آن توکل و اعتماد هم بود نوعی ز سعی و اجتهاد
4 خود توکل هست نزد بندگان بندگان را سعی می باید در آن
1 آن یکی پرسید از پرخواره ای حرفتی داری و یا بیکاره ای
2 گفت من دارم همایون پیشه ای نیست جز آن پیشه ام اندیشه ای
3 مقریم قرآن خوانی شغل من هم به خلوتگاه هم در انجمن
4 نیست غیر از مصحف حق یار من حفظ کن در روز و شب هنجار من
1 آن یکی گردیده محو فلسفه خویش را دانا شمرده از سفه
2 فکر او تحدید اطراف و جهات کار او تشریح حیوان و نبات
3 از قدیم آمد جهان یا حادث است آفریدش یا عبث یا عابثست
4 بیخبر لیکن ز احکام اله می نداند جز نمازی گه گاه