1 ناقه راند روز و شب با صد شعف تا فرات و فاخریات نجف
2 ساربانا خاطر ما شاد کن ساز راه کوفه و بغداد کن
3 سامری گشتم ز شوق سامره کو رفیقی تا بسازم ساز ره
4 سامره جان باشد و تن این جهان گشته جان این جهان آنجا نهان
1 شغل او تحصیل آب و نان تو کار این ترتیب قوت جان تو
2 او تورا آرد به این ماتمکده سازدت همخانه ی دیو و دده
3 این رها از دیو و دد سازد تورا هم برون زین لجه اندازد تورا
4 تا سرای خاص سلطانت برد تا به خلوتگاه جانانت برد
1 روزه را شبها به آب افطار کرد شکر کرد و سجده ی جبار کرد
2 روز دیگر باز نامد راتبه آمدش زان خاطبه بل عاطبه
3 گفتش آخر تا کی ای مرد سلیم چون زنانی در پس پرده مقیم
4 خانه را بهر زنان آراستند مرد را در کوه و صحرا خواستند
1 علم تو جانا بجز تصویر نیست خود ببین تصویر جز تأثیر چیست
2 خود خیالت می توراشد صورتی سازد آن را بهر فهمت آلتی
3 خود توراشیده کجا یزدان بود خاک عالم بر سر نادان بود
4 غیر صورت نیست فهمت ای ظریف چیست صورت غیر مخلوقی ضعیف
1 گفت عارف در جواب جفت خویش کی تو مغرور خیالات پریش
2 سعی کسب انبیا و مرسلین آنچه گفتی جمله حق است و یقین
3 لیک در آن سعی و کسب اجتهاد نی سبب کارد نه مطلب نی وراد
4 آنکه آب از هیبتش خشک ایستاد کی شتابی می نمود از بهر زاد
1 جمله شاگردانش اندر حاشیه بود او چوپان و ایشان ماشیه
2 از در آمد ناگهان باکش و فش یک هیولایی موقر شیخ وش
3 بر سرش عمامه ای چون گرز سام در برش هم جبه ای کافور فام
4 آمد از در چست و بر مسند نشست رنگ از روی مدرس رخت بست
1 گفت چون شرع شریف استی کنون پای خود را من کشم ای ذوفنون
2 هرکه را شرع شریف آمد لقب پاکشیدن پیش او باشد ادب
3 کاشکی زین پیشتر گفتی سخن وارهانیدمان ز قید هر محن
4 این زبان آمد دلت را ترجمان چونکه دل نادان بود مگشا زبان
1 تا بگویم باقی احوال شاه با گروه کودکان در عرض راه
2 زانکه اصحابند در مسجد غمین چشم اندر راه خیرالمرسلین
3 مخلصی جوزانکه اصحاب رسول منتظر بنشسته در مسجد ملول
4 چون خرید آن شاه عالم خویش را دامنش از چنگ طفلان شد رها
1 گو به زن آخر چه گفت آن مؤتمن گفت قرآن می نفهمی دم مزن
2 گرچه سعی و کسب آمد در کتاب هم توکل بندگان را در خطاب
3 هریکی تکلیف قومی دیگر است هریکی را سوی راهی رهبر است
4 هرچه پنداری به قرآن اختلاف جمله باشد زین نمط ای موشکاف
1 یاد حق بربندد از آن خانه رخت مرغ رحمت بر پرد از آن درخت
2 چون دل از یاد خدا غافل شود دیو اهریمن در آن داخل شود
3 چون شود داخل بگیرد آن حصار قدسیان گویند اینک الفرار
4 همرهان قدس یاران وطن روح را بدرود گویند آن زمن