1 یا رسول الله یا غوث الامم یا سحاب الجود یا بحرالکرم
2 یا رسول الله یا شمس الظلم یا شفیع الذنب فی یوم الندم
3 یا رسول الله یا حبل النجات یا رجاء الخلق یا منجی العصات
4 ای ادب اندوز تعلیم اله ای ادب آموز کل ماسواه
1 الغرض گفتند آن شهزادگان با شه بطحا نبی انس و جان
2 موسم عید است و اطفال عرب جملگی اندر نشاط و در طرب
3 کودکان بنگر به اشترها سوار در قفای هم قطار اندر قطار
4 در تفرج گه به بستان گه به باغ در تماشا گه به صحرا گه به راغ
1 هم فرستد درد و هم درمان دهد می زند هم زخم و هم مرهم نهد
2 زین سبب فرمود خلاق جهان با حبیب خود نبی انس و جان
3 گر نبودی ذات پاکت خاک را می نکردم خلق و نی افلاک را
4 بی تو در خلق جهان سودی نبود هم بر ایشان مایه ی جودی نبود
1 این صحابه جملگی در مسجدند انتظار شاه عالم می کشند
2 در کشاکش شاه با آن کودکان زودتر بفریبشان از گردکان
3 ای بلال آخر شه دوران کجاست جسمهای مردمان را جان کجاست
4 ای مؤذن وقت ما بیگاه شد آه ما بی روی او تا ماه شد
1 هان و هان ما را از این طفلان بخر سوی خانمان روان شو زودتر
2 سوی من از آنچه یابی اندران تا که خود را واخرم زین کودکان
3 سوی خانه پی سپر شد شاه را آفرین خان خوی شاهنشاه را
4 گردکانی چند اندر خانه یافت برگرفت و سوی پیغمبر شتافت
1 عارفی می رفت روزی در رهی با دل دانا و جان آگهی
2 ناگهش آمد به گوش از روزنی کاین سخن می گفت با شوئی زنی
3 بگذرانم از تو گر نان ناریم تشنه و بی آب و نان بگذاریم
4 هم اگر شبها نیاری روشنی هم اگر ندهی مرا پوشیدنی
1 خواست تا گردد عیان و آشکار سر زند خورشید در دیجورتار
2 چیست خورشید ای که خاکم بر دهن ای زبانم کوته و لال از سخن
3 این زبان بی ادب ببریده باد وین دهان بیحیا دریده باد
4 آفرید این خلق نامعدود را جدولی ببرید بحر جود را
1 گفت آن عارف که با من گفت باز آن نگار روح بخش دل نواز
2 هر گناهی را بیامرزم ولی می نبخشم گر بجز من مایلی
3 گر تورا در دل هوای غیر ماست ترک آن دل کن که آتش را سزاست
4 هرکه با من غیر من انباز کرد هفت دوزخ را بخود در باز کرد
1 زان سبب فرمود آن شاه اجل نیت مؤمن بود به از عمل
2 زانکه او جان است و اعمال تو جسم نیت معنی بود کردار اسم
3 آن کشاند دل سوی دل آفرین دل بپردازد زیاد آن و این
4 این تنت را باز دارد از وبال از برای جسم تو باشد کمال
1 بود در شهری یکی مرد خدای از در هر نیک و بد ببریده پای
2 از جهان و اهل آن وارسته ای در به روی زشت و زیبا بسته ای
3 روزها در بندگی کردی به شام هم به شب تا صبحگاهان در قیام
4 روزیش هر روز می آمد ز غیب می رسیدش راتبه بیشک و ریب