دوزخی دان از ملا احمد نراقی مثنوی طاقدیس 36
1. دوزخی دان این خودی را ای رفیق
دوزخی در وی مضیق اندر مضیق
...
1. دوزخی دان این خودی را ای رفیق
دوزخی در وی مضیق اندر مضیق
...
1. گفت اینست آنچه گویند آفتاب
این همان خورشید با صد آب و تاب
...
1. جان علوی پر زند برهم همی
تا مگر پرد به بالاتر همی
...
1. آن یکی را داد سلطان عزیز
دست جلادی که خونش را بریز
...
1. هان نپنداری که چون آید بسر
عمر تو انجام یابد این سفر
...
1. نیست راحت تا سفر آید به سر
انه کان السفر بعض السقر
...
1. کاندران رادان همه گمره شدند
موشکافان جهان ابله شدند
...
1. آن خلیفه می شدی اندر حرم
گرد بر گردش وشاقان و خدم
...
1. ای خدا از خود دو چشمم کور کن
واز جمالت دیده ام پرنور کن
...
1. ناقه راند روز و شب با صد شعف
تا فرات و فاخریات نجف
...
1. با دل شاد این زمان ای نیکخو
باقی احوال طوطی را بگو
...
1. آن شنیدستی که شاهنشاه دین
پیشوای اولین و آخرین
...