1 داد خواهانش گرفته راهها راه خوابش بسته شبها آهها
2 وان دگر در فکر جاه و منصب است روز و شب ز اندیشه در تاب و تب است
3 دل به زیر بار غم دارد مدام جرعه ی آبی نمی نوشد بکام
4 نی گوارا لقمه ای در کام او نی بشادی قطره ای در جام او
1 گر نبودی پنبه اندر گوش تو ور نبودی کر دو گوش هوش تو
2 می شنیدی ناله ی پنهان جان وان شکایتهای بی پایان جان
3 می شنیدی تا چسان گوید سخن با رفیقان و دیار خویشتن
4 نالد و گوید خدا را ای مهان یاد آرید از غریبی مستهان
1 چونکه آدم را خداوند مجید در زمین بهر خلافت آفرید
2 حکم فرمان آمد از رب ودود تا ملایک جمله آرندش سجود
3 از پس فرمان ملایک اجمعین سر نهادند از اطاعت بر زمین
4 کی خدا محکوم فرمان توایم آنچه گویی آن کنیم آن توایم
1 من همه نور و ضیاء آن تیره رو پس چرا من سجده آرم نزد او
2 من ز نارم نار نورانی بود او ز خاک و خاک ظلمانی بود
3 کی برای ظلمت آرد سجده نور واثبور و واثبور و واثبور
4 خاک بر فرق وی و بر نور او ای تفو بر او و چشم کور او
1 یک خری افتاد و پای آن شکست جان آن از زحمت خر بنده رست
2 چونکه افتاد آن خر مسکین زکار برگرفت از پشت آن خر بنده بار
3 در بیابانش به دام و دد سپرد برد باریهای خر از یاد برد
4 اهل دنیا را سراسر ای پسر همچو آن خر بنده بیشک میشمر
1 روز و شب مشغول پاس خویشتن در حذر از خویش و از فرزند و زن
2 تخت زرینی که بینی جای اوست تخته بندی محکم اندر پای اوست
3 دارد اندر دل هوای سیر و گشت گشت بازار و دکان و باغ و دشت
4 لیک پایش تخته بند است ای رفیق می نه بتواند برآید از مضیق
1 گفت از هجرانت اکنون آیه ها چاره نبود چون ستیزم با قضا
2 رو سلامت لطف حق همراه تو بیخطر هم منزل و هم راه تو
3 لیکن ای آرام جان بیقرار ای شبم را روز و روزم را بهار
4 زینهار از من فراموشت مباد جرعه ای بی یاد من نوشت مباد
1 خر لگد زد بر دهان و بر سرش کرد خالی سر ز سودای زرش
2 یک لگد زد خر بر آن گرگ کهن هم شکستش آسیا و هم دهن
3 کام نگرفته هنوز از نعل زر در سر زر کرد دست و پا و سر
4 هر که را حرص و طمع از راه برد عاقبت ناکامش اندر چاه برد
1 دیده ی آغاز بین بر کنده باد تا ابد از خاک و خارا کنده باد
2 این سخن بگذار و سیم کن بیان گفت سیم آنکه اندر خاکدان
3 هر گروهی بینی اندر خانه ای جمع گشته گرد یک دیوانه ای
4 چونکه او را دنگ و ابله دیده اند جملگی بر ریش او خندیده اند
1 ناگهان گرگی ز گرد ره رسید اندر آن صحرا خری افتاده دید
2 نعره ی شادی برآورد از جگر کی دو دیده طالع میمون نگر
3 کوکبت اکنون برآمد از وبال آمد اینک روزی پاک حلال
4 شاد زی ای بخت میمون شاد زی از تهی دستی کنون آزادزی