1 چون قبولش کرد آن سلطان راد افسر فقرش به تارک برنهاد
2 پا برهنه چون برآمد از سرای با قدمها گفت کی فرخنده پای
3 موزه و نعلینت از این پس حرام بعد از این بردار بی نعلین گام
4 پا برهنه راه پیمودی همی زیر پا بس خارو گل بودی همی
1 این نه معنی فنا فی الله بود هرکسی با این فنا همره بود
2 بلکه آن باشد که این گردد عیان بر تو چون خورشید اندر آسمان
3 خویش را بینی چراغی کور کور بل فزونتر پیش آن تابنده هور
4 نی چه آن دیدن که می بیند حکیم از قیاس سست و برهان سقیم
1 ای خدا ای هم تو پیدا هم نهان هم مکانها از تو پر هم لامکان
2 نی ز تو جایی پر و نی خالی است وصف تو از این و از آن قالی است
3 ای منزه از چه و از چون بری هرچه گویم تو از آن بالاتری
4 پاکی از تقدیس و از تسبیح ما از کنایتها و از تصریح ما
1 طاعت من نی ز شوق جنت است نی ز بیم آتش پر وحشت است
2 از عبادت نی طمع دارم نه بیم هرچه می خواهی بکن ما از توایم
3 گر ببخشی ور بسوزانی رواست نی کسی را جرأت چون و چراست
4 بنده را با این کن و آن کن چه کار ملک ملک توست ای پروردگار
1 چون شنید این از شعیب آمد خطاب آمد از حق از پس چندین حجاب
2 کافرین بر همت والای تو هشت جنت عرصه ی یغمای تو
3 چون تو جز ما را فشاندی آستین ما گرفتیم آستینت ای گزین
4 ما گرفتیم آستینت سوی خویش می کشیم از مهربانی پیش پیش
1 این فنا نبود مقام هرکسی مسند سلطان کجا و هر خسی
2 این فناء اهل قربست و وصول چون شدی واصل تورا یابد حصول
3 مخلصین را هم فناء دیگرست زان فناشان تاج عزت بر سر است
4 این فنا را خود بود در نزد دوست خویش را دیدن که یک رشحه ازوست
1 حق تعالی گفت با روح الامین هین برو اخلاص ابراهیم بین
2 هین برو او را بفرما امتحان امتحانش کن به پیدا و نهان
3 داده بود او را خداوند احد گوسفند و گاو بی حد و عدد
4 چارصد سگ با قلاده زرنگار گوسفندش را شبان و راهیار
1 چون بر او عرض امانت شد به جهل خویش را فرزام هم دانست و اهل
2 دید مسجود ملایک خویش را هم معلم اسم پیش از پیش را
3 هم بر او کردند عرض اختیار راستی گفتا منم عالم مدار
4 پای پیش آورد و زانو برشکست بار سنگین امانت دوش بست
1 دید خیکی پر فتاده روی آب می برد آبش بهرسو با شتاب
2 می رود گاهی به بالا گه به زیر گفت با همره که رختم را بگیر
3 تا برآرم من از این آب و جل این یکی خیک پر از شهد و عسل
4 شد برهنه پس به دریا باز شد غوطه ور در لجه ی ذخار شد
1 کرده آن مقتول و مغرور جهول بار سنگین امانت را قبول
2 داده تن در زیر بار اختیار غافل از انجام کار اختیار
3 هرچه آمد بر سر آن بوالفضول در دو عالم جمله آمد زین قبول
4 اختیار آمد بلای جان ما ای خوشا بی اختیاری ای خوشا