1 ساده مردی بود از اهل سداد بود او از صوفیان نیک اعتقاد
2 صوفئی هر گوشه ای کردی سراغ از ارادت تاختی سویش به راغ
3 خدمتش را روز و شب بسته کمر بود آن سنی و آن صوفی عمر
4 دیدمش یک روزی اندر محفلی خون ز دست صوفیان بودش دلی
1 بانگ زد کی رو سیاهان عنود زد گریبان چاک و رخساره شخود
2 این گرفتاری که در چنگ شماست دزد نبود این فلان مرد خداست
3 این چراغ خلوت اهل حق است در ظلام دهر نور مطلق است
4 ای عجب کاین نور را نشناختند تیغ ظلم و جور بر او آختند
1 هیچ دانی چیست صوفی مشربی ملحدی بنگی مباحی مذهبی
2 قید شرع از دوش خود افکنده ای کهنه انبانی زکفر آکنده ای
3 گربه سان سر بر سر زانو نهد چون کند غافل به دنبه برجهد
4 من ندانم چیست این صوفیگری کش سراسر حقه اس چون بنگری
1 کیست آن شهزاده روح پاک تو درک آن بالاتر از ادراک تو
2 روح را خواهی اگر اصل و نسب از قل الروح من امر ربه طلب
3 هان و هان بنگر که سلطان الست روح را نسبت بخود فرموده است
4 گفته روح از عالم امر است و امر نیست او را نسبتی با زید و عمرو
1 آن یکی پرسید از پرخواره ای حرفتی داری و یا بیکاره ای
2 گفت من دارم همایون پیشه ای نیست جز آن پیشه ام اندیشه ای
3 مقریم قرآن خوانی شغل من هم به خلوتگاه هم در انجمن
4 نیست غیر از مصحف حق یار من حفظ کن در روز و شب هنجار من
1 بود یک شوریده در شهر هری از بد و از نیک این عالم بری
2 رسته ای از دام ننگ و قید و نام خودپرستی را بخود کرده حرام
3 گه گاهی در خراباتش گذر گاه دیگر میکده او را مقر
4 خلوت او سردم رندان پاک منزل او محفل هر سینه چاک
1 یاد حق بربندد از آن خانه رخت مرغ رحمت بر پرد از آن درخت
2 چون دل از یاد خدا غافل شود دیو اهریمن در آن داخل شود
3 چون شود داخل بگیرد آن حصار قدسیان گویند اینک الفرار
4 همرهان قدس یاران وطن روح را بدرود گویند آن زمن
1 چون به آنجا آمد آن بی نام و ننگ در کلیسا اندر آمد بیدرنگ
2 دور او جمع از یمین و از یسار از مسلمان و نصاری صد هزار
3 این کلیسا گشت ایمان را مقر کفر را بگسیخت زنار از کمر
4 چون به دیر آمد درون آن مرد راد دید تمثال مسیح پاکزاد
1 الغرض آن پیل برجا ایستاد هست این حیوان خدایا یاجماد
2 گر جمادی گوش و خرطومت چراست ور تو حیوانی تورا جنبش کجاست
3 هرچه آمد بر سرت ای پیل مست هین کدامین چشم بدپایت ببست
4 هی چه شد این پیل را ای پیلبان باز گردانیدش از ره ز امتحان
1 عشق نارالله باشد موصده مطّلع بر جانها وافئده
2 آب خضر و آتش موسی است عشق لحن داود و دم عیسی است عشق
3 شکر خاک از مستی مینای عشق شور چرخ از نشأه صهبای عشق
4 عشق احمد را براق و رفرف است زانچه گویم عشق از آن اشرف است