دید از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) مثنوی معنوی 65
1. دید در خواب او شبی و خواب کو
واقعهٔ بیخواب صوفیراست خو
...
1. دید در خواب او شبی و خواب کو
واقعهٔ بیخواب صوفیراست خو
...
1. اندر آن رقعه نبشته بود این
که برون شهر گنجی دان دفین
...
1. پس خبر کردند سلطان را ازین
آن گروهی که بدند اندر کمین
...
1. چونک تعویق آمد اندر عرض و طول
شاه شد زان گنج دل سیر و ملول
...
1. چونک رقعهٔ گنج پر آشوب را
شه مسلم داشت آن مکروب را
...
1. رفت درویشی ز شهر طالقان
بهر صیت بوالحسین خارقان
...
1. اشکش از دیده بجست و گفت او
با همه آن شاه شیریننام کو
...
1. بانگ زد بر وی جوان و گفت بس
روز روشن از کجا آمد عسس
...
1. بعد از آن پرسان شد او از هر کسی
شیخ را میجست از هر سو بسی
...
1. اندرین بود او که شیخ نامدار
زود پیش افتاد بر شیری سوار
...
1. پس خلیفه ساخت صاحبسینهای
تا بود شاهیش را آیینهای
...