آن از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) مثنوی معنوی 43
1. آن یکی رنجور شد سوی طبیب
گفت نبضم را فرو بین ای لبیب
...
1. آن یکی رنجور شد سوی طبیب
گفت نبضم را فرو بین ای لبیب
...
1. باز گرد و قصهٔ رنجور گو
با طبیب آگه ستارخو
...
1. رحمة الله علیه گفته است
ذکر شه محمود غازی سفته است
...
1. راست گفتست آن سپهدار بشر
که هر آنک کرد از دنیا گذر
...
1. گفت صوفی در قصاص یک قفا
سر نشاید باد دادن از عمی
...
1. گشت قاضی طیره صوفی گفت هی
حکم تو عدلست لاشپک نیست غی
...
1. گفت قاضی واجب آیدمان رضا
هر قفا و هر جفا کارد قضا
...
1. گفت صوفی چون ز یک کانست زر
این چرا نفعست و آن دیگر ضرر
...
1. گفت قاضی صوفیا خیره مشو
یک مثالی در بیان این شنو
...
1. گفت صوفی که چه بودی کین جهان
ابروی رحمت گشادی جاودان
...
1. گفت قاضی بس تهیرو صوفیی
خالی از فطنت چو کاف کوفیی
...