17 اثر از دفتر ششم در مثنوی معنوی جلال الدین محمد مولوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر دفتر ششم در مثنوی معنوی جلال الدین محمد مولوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

دفتر ششم در مثنوی معنوی جلال الدین محمد مولوی

1 تن فدای خار می‌کرد آن بلال خواجه‌اش می‌زد برای گوشمال

2 که چرا تو یاد احمد می‌کنی بندهٔ بد منکر دین منی

3 می‌زد اندر آفتابش او به خار او احد می‌گفت بهر افتخار

4 تا که صدیق آن طرف بر می‌گذشت آن احد گفتن به گوش او برفت

1 بعد از آن صدیق پیش مصطفی گفت حال آن بلال با وفا

2 کان فلک‌پیمای میمون‌بال چست این زمان در عشق و اندر دام تست

3 باز سلطانست زان جغدان برنج در حدث مدفون شدست آن زفت‌گنج

4 جغدها بر باز استم می‌کنند پر و بالش بی‌گناهی می‌کنند

1 مصطفی گفتش کای اقبال‌جو اندرین من می‌شوم انباز تو

2 تو وکیلم باش نیمی بهر من مشتری شو قبض کن از من ثمن

3 گفت صد خدمت کنم رفت آن زمان سوی خانهٔ آن جهود بی‌امان

4 گفت با خود کز کف طفلان گهر پس توان آسان خریدن ای پدر

1 قهقهه زد آن جهود سنگ‌دل از سر افسوس و طنز و غش و غل

2 گفت صدیقش که این خنده چه بود در جواب پرسش او خنده فزود

3 گفت اگر جدت نبودی و غرام در خریداری این اسود غلام

4 من ز استیزه نمی‌جوشیدمی خود به عشر اینش بفروشیدمی

1 گفت ای صدیق آخر گفتمت که مرا انباز کن در مکرمت

2 گفت ما دو بندگان کوی تو کردمش آزاد من بر روی تو

3 تو مرا می‌دار بنده و یار غار هیچ آزادی نخواهم زینهار

4 که مرا از بندگیت آزادیست بی‌تو بر من محنت و بیدادیست

1 چون شنیدی بعضی اوصاف بلال بشنو اکنون قصهٔ ضعف هلال

2 از بلال او بیش بود اندر روش خوی بد را بیش کرده بد کشش

3 نه چو تو پس‌رو که هر دم پس‌تری سوی سنگی می‌روی از گوهری

4 آن‌چنان کان خواجه را مهمان رسید خواجه از ایام و سالش بر رسید

1 آن یکی اسپی طلب کرد از امیر گفت رو آن اسپ اشهب را بگیر

2 گفت آن را من نخواهم گفت چون گفت او واپس‌روست و بس حرون

3 سخت پس پس می‌رود او سوی بن گفت دمش را به سوی خانه کن

4 دم این استور نفست شهوتست زین سبب پس پس رود آن خودپرست

1 آن‌چنان که کاروانی می‌رسید در دهی آمد دری را باز دید

2 آن یکی گفت اندرین برد العجوز تا بیندازیم اینجا چند روز

3 بانگ آمد نه بینداز از برون وانگهانی اندر آ تو اندرون

4 هم برون افکن هر آنچ افکندنیست در میا با آن کای ن مجلس سنیست

1 از قضا رنجور و ناخوش شد هلال مصطفی را وحی شد غماز حال

2 بد ز رنجوریش خواجه‌ش بی‌خبر که بر او بد کساد و بی‌خطر

3 خفته نه روز اندر آخر محسنی هیچ کس از حال او آگاه نی

4 آنک کس بود و شهنشاه کسان عقل صد چون قلزمش هر جا رسان

آثار جلال الدین محمد مولوی

17 اثر از دفتر ششم در مثنوی معنوی جلال الدین محمد مولوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر دفتر ششم در مثنوی معنوی جلال الدین محمد مولوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی