1 اعجمی ترکی سحر آگاه شد وز خمار خمر مطربخواه شد
2 مطرب جان مونس مستان بود نقل و قوت و قوت مست آن بود
3 مطرب ایشان را سوی مستی کشید باز مستی از دم مطرب چشید
4 آن شراب حق بدان مطرب برد وین شراب تن ازین مطرب چرد
1 اندر آمد پیش پیغامبر ضریر کای نوابخش تنور هر خمیر
2 ای تو میر آب و من مستسقیم مستغاث المستغاث ای ساقیم
3 چون در آمد آن ضریر از در شتاب عایشه بگریخت بهر احتجاب
4 زانک واقف بود آن خاتون پاک از غیوری رسول رشکناک
1 گفت پیغامبر برای امتحان او نمیبیند ترا کم شو نهان
2 کرد اشارت عایشه با دستها او نبیند من همیبینم ورا
3 غیرت عقل است بر خوبی روح پر ز تشبیهات و تمثیل این نصوح
4 با چنین پنهانیی کین روح راست عقل بر وی این چنین رشکین چراست
1 مطرب آغازید پیش ترک مست در حجاب نغمه اسرار الست
2 من ندانم که تو ماهی یا وثن من ندانم تا چه میخواهی ز من
3 میندانم که چه خدمت آرمت تن زنم یا در عبارت آرمت
4 این عجب که نیستی از من جدا میندانم من کجاام تو کجا
1 جان بسی کندی و اندر پردهای زانک مردن اصل بد ناوردهای
2 تا نمیری نیست جان کندن تمام بیکمال نردبان نایی به بام
3 چون ز صد پایه دو پایه کم بود بام را کوشنده نامحرم بود
4 چون رسن یک گز ز صد گز کم بود آب اندر دلو از چه کی رود
1 روز عاشورا همه اهل حلب باب انطاکیه اندر تا به شب
2 گرد آید مرد و زن جمعی عظیم ماتم آن خاندان دارد مقیم
3 ناله و نوحه کنند اندر بکا شیعه عاشورا برای کربلا
4 بشمرند آن ظلمها و امتحان کز یزید و شمر دید آن خاندان
1 گفت آری لیک کو دور یزید کی بدست این غم چه دیر اینجا رسید
2 چشم کوران آن خسارت را بدید گوش کران آن حکایت را شنید
3 خفته بودستید تا اکنون شما که کنون جامه دریدیت از عزا
4 پس عزا بر خود کنید ای خفتگان زانک بد مرگیست این خواب گران
1 مور بر دانه بدان لرزان شود که ز خرمنهای خوش اعمی بود
2 میکشد آن دانه را با حرص و بیم که نمیبیند چنان چاش کریم
3 صاحب خرمن همیگوید که هی ای ز کوری پیش تو معدوم شی
4 تو ز خرمنهای ما آن دیدهای که در آن دانه به جان پیچیدهای
1 آن یکی میزد سحوری بر دری درگهی بود و رواق مهتری
2 نیمشب میزد سحوری را به جد گفت او را قایلی کای مستمد
3 اولا وقت سحر زن این سحور نیمشب نبود گه این شر و شور
4 دیگر آنک فهم کن ای بوالهوس که درین خانه درون خود هست کس