17 اثر از دفتر ششم در مثنوی معنوی جلال الدین محمد مولوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر دفتر ششم در مثنوی معنوی جلال الدین محمد مولوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

دفتر ششم در مثنوی معنوی جلال الدین محمد مولوی

1 اعجمی ترکی سحر آگاه شد وز خمار خمر مطرب‌خواه شد

2 مطرب جان مونس مستان بود نقل و قوت و قوت مست آن بود

3 مطرب ایشان را سوی مستی کشید باز مستی از دم مطرب چشید

4 آن شراب حق بدان مطرب برد وین شراب تن ازین مطرب چرد

1 اندر آمد پیش پیغامبر ضریر کای نوابخش تنور هر خمیر

2 ای تو میر آب و من مستسقیم مستغاث المستغاث ای ساقیم

3 چون در آمد آن ضریر از در شتاب عایشه بگریخت بهر احتجاب

4 زانک واقف بود آن خاتون پاک از غیوری رسول رشکناک

1 گفت پیغامبر برای امتحان او نمی‌بیند ترا کم شو نهان

2 کرد اشارت عایشه با دستها او نبیند من همی‌بینم ورا

3 غیرت عقل است بر خوبی روح پر ز تشبیهات و تمثیل این نصوح

4 با چنین پنهانیی کین روح راست عقل بر وی این چنین رشکین چراست

1 مطرب آغازید پیش ترک مست در حجاب نغمه اسرار الست

2 من ندانم که تو ماهی یا وثن من ندانم تا چه می‌خواهی ز من

3 می‌ندانم که چه خدمت آرمت تن زنم یا در عبارت آرمت

4 این عجب که نیستی از من جدا می‌ندانم من کجاام تو کجا

1 جان بسی کندی و اندر پرده‌ای زانک مردن اصل بد ناورده‌ای

2 تا نمیری نیست جان کندن تمام بی‌کمال نردبان نایی به بام

3 چون ز صد پایه دو پایه کم بود بام را کوشنده نامحرم بود

4 چون رسن یک گز ز صد گز کم بود آب اندر دلو از چه کی رود

1 روز عاشورا همه اهل حلب باب انطاکیه اندر تا به شب

2 گرد آید مرد و زن جمعی عظیم ماتم آن خاندان دارد مقیم

3 ناله و نوحه کنند اندر بکا شیعه عاشورا برای کربلا

4 بشمرند آن ظلمها و امتحان کز یزید و شمر دید آن خاندان

1 گفت آری لیک کو دور یزید کی بدست این غم چه دیر اینجا رسید

2 چشم کوران آن خسارت را بدید گوش کران آن حکایت را شنید

3 خفته بودستید تا اکنون شما که کنون جامه دریدیت از عزا

4 پس عزا بر خود کنید ای خفتگان زانک بد مرگیست این خواب گران

1 مور بر دانه بدان لرزان شود که ز خرمنهای خوش اعمی بود

2 می‌کشد آن دانه را با حرص و بیم که نمی‌بیند چنان چاش کریم

3 صاحب خرمن همی‌گوید که هی ای ز کوری پیش تو معدوم شی

4 تو ز خرمنهای ما آن دیده‌ای که در آن دانه به جان پیچیده‌ای

1 آن یکی می‌زد سحوری بر دری درگهی بود و رواق مهتری

2 نیم‌شب می‌زد سحوری را به جد گفت او را قایلی کای مستمد

3 اولا وقت سحر زن این سحور نیم‌شب نبود گه این شر و شور

4 دیگر آنک فهم کن ای بوالهوس که درین خانه درون خود هست کس

آثار جلال الدین محمد مولوی

17 اثر از دفتر ششم در مثنوی معنوی جلال الدین محمد مولوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر دفتر ششم در مثنوی معنوی جلال الدین محمد مولوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی