پس از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) مثنوی معنوی 11
1. پس بگفتند آن امیران کین فنیست
از عنایتهاش کار جهد نیست
...
1. پس بگفتند آن امیران کین فنیست
از عنایتهاش کار جهد نیست
...
1. رفت مرغی در میان مرغزار
بود آنجا دام از بهر شکار
...
1. آن یکی قج داشت از پس میکشید
دزد قج را برد حبلش را برید
...
1. مرغ گفتش خواجه در خلوت مهایست
دین احمد را ترهب نیک نیست
...
1. پاسبانی خفت و دزد اسباب برد
رختها را زیر هر خاکی فشرد
...
1. گفت آن مرغ این سزای او بود
که فسون زاهدان را بشنود
...
1. عاشقی بودست در ایام پیش
پاسبان عهد اندر عهد خویش
...
1. اعجمی ترکی سحر آگاه شد
وز خمار خمر مطربخواه شد
...
1. اندر آمد پیش پیغامبر ضریر
کای نوابخش تنور هر خمیر
...
1. گفت پیغامبر برای امتحان
او نمیبیند ترا کم شو نهان
...
1. مطرب آغازید پیش ترک مست
در حجاب نغمه اسرار الست
...