جذب از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) مثنوی معنوی 54
1. جذب سمعست ار کسی را خوش لبیست
گرمی و جد معلم از صبیست
...
1. جذب سمعست ار کسی را خوش لبیست
گرمی و جد معلم از صبیست
...
1. گفت خیاطیست نامش پور شش
اندرین چستی و دزدی خلقکش
...
1. ترک خندیدن گرفت از داستان
چشم تنگش گشت بسته آن زمان
...
1. گفت درزی ای طواشی بر گذر
وای بر تو گر کنم لاغی دگر
...
1. اطلس عمرت به مقراض شهور
برد پارهپاره خیاط غرور
...
1. آن یکی میشد به ره سوی دکان
پیش ره را بسته دید او از زنان
...
1. گفت صوفی قادرست آن مستعان
که کند سودای ما را بی زیان
...
1. گفت قاضی گر نبودی امر مر
ور نبودی خوب و زشت و سنگ و در
...
1. آن یکی زن شوی خود را گفت هی
ای مروت را به یک ره کرده طی
...
1. عارفی پرسید از آن پیر کشیش
که توی خواجه مسنتر یا که ریش
...
1. آن یکی بیچارهٔ مفلس ز درد
که ز بیچیزی هزاران زهر خورد
...