گفت از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) مثنوی معنوی 87
1. گفت ماهی دگر وقت بلا
چونک ماند از سایهٔ عاقل جدا
...
1. گفت ماهی دگر وقت بلا
چونک ماند از سایهٔ عاقل جدا
...
1. عقل میگفتش حماقت با توست
با حماقت عقل را آید شکست
...
1. عقل ضد شهوتست ای پهلوان
آنک شهوت میتند عقلش مخوان
...
1. آن یکی آمد زمین را میشکافت
ابلهی فریاد کرد و بر نتافت
...
1. چنبرهٔ دید جهان ادراک تست
پردهٔ پاکان حس ناپاک تست
...
1. حمله بردند اسپه جسمانیان
جانب قلعه و دز روحانیان
...
1. پس چو آهن گرچه تیرههیکلی
صیقلی کن صیقلی کن صیقلی
...
1. ز آهن تیره بقدرت مینمود
واقعاتی که در آخر خواست بود
...
1. هین مکن زین پس فراگیر احتراز
که ز بخشایش در توبهست باز
...
1. هین ز من بپذیر یک چیز و بیار
پس ز من بستان عوض آن را چهار
...