1 هست بازیهای آن شیر علم مخبری از بادهای مکتتم
2 گر نبودی جنبش آن بادها شیر مرده کی بجستی در هوا
3 زان شناسی باد را گر آن صباست یا دبورست این بیان آن خفاست
4 این بدن مانند آن شیر علم فکر میجنباند او را دم به دم
1 پادشاهی داشت یک برنا پسر باطن و ظاهر مزین از هنر
2 خواب دید او کان پسر ناگه بمرد صافی عالم بر آن شه گشت درد
3 خشک شد از تاب آتش مشک او که نماند از تف آتش اشک او
4 آنچنان پر شد ز دود و درد شاه که نمییابید در وی راه آه
1 پس عروسی خواست باید بهر او تا نماید زین تزوج نسل رو
2 گر رود سوی فنا این باز باز فرخ او گردد ز بعد باز باز
3 صورت او باز گر زینجا رود معنی او در ولد باقی بود
4 بهر این فرمود آن شاه نبیه مصطفی که الولد سر ابیه
1 مادر شهزاده گفت از نقص عقل شرط کفویت بود در عقل نقل
2 تو ز شح و بخل خواهی وز دها تا ببندی پور ما را بر گدا
3 گفت صالح را گدا گفتن خطاست کو غنی القلب از داد خداست
4 در قناعت میگریزد از تقی نه از لیمی و کسل همچون گدا
1 او شنیده بود از دور این خبر که اسیر پیرزن گشت آن پسر
2 کان عجوزه بود اندر جادوی بینظیر و آمن از مثل و دوی
3 دست بر بالای دستست ای فتی در فن و در زور تا ذات خدا
4 منتهای دستها دست خداست بحر بیشک منتهای سیلهاست
1 ای برادر دانک شهزاده توی در جهان کهنه زاده از نوی
2 کابلی جادو این دنیاست کو کرد مردان را اسیر رنگ و بو
3 چون در افکندت دریغ آلوده روذ دم به دم میخوان و میدم قل اعوذ
4 تا رهی زین جادوی و زین قلق استعاذت خواه از رب الفلق
1 همچنان کن زاهد اندر سال قحط بود او خندان و گریان جمله رهط
2 پس بگفتندش چه جای خنده است قحط بیخ مؤمنان بر کنده است
3 رحمت از ما چشم خود بر دوختست ز آفتاب تیز صحرا سوختست
4 کشت و باغ و رز سیه استاده است در زمین نم نیست نه بالا نه پست
1 کل عالم صورت عقل کلست کوست بابای هر آنک اهل قل است
2 چون کسی با عقل کل کفران فزود صورت کل پیش او هم سگ نمود
3 صلح کن با این پدر عاقی بهل تا که فرش زر نماید آب و گل
4 پس قیامت نقد حال تو بود پیش تو چرخ و زمین مبدل شود