16 اثر از دفتر چهارم در مثنوی معنوی جلال الدین محمد مولوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر دفتر چهارم در مثنوی معنوی جلال الدین محمد مولوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

دفتر چهارم در مثنوی معنوی جلال الدین محمد مولوی

1 دیدم اندر خانه من نقش و نگار بودم اندر عشق خانه بی‌قرار

2 بودم از گنج نهانی بی‌خبر ورنه دستنبوی من بودی تبر

3 آه گر داد تبر را دادمی این زمان غم را تبرا دادمی

4 چشم را بر نقش می‌انداختم هم‌چو طفلان عشقها می‌باختم

1 چونک با کودک سر و کارم فتاد هم زبان کودکان باید گشاد

2 که برو کتاب تا مرغت خرم یا مویز و جوز و فستق آورم

3 جز شباب تن نمی‌دانی به کیر این جوانی را بگیر ای خر شعیر

4 هیچ آژنگی نیفتد بر رخت تازه ماند آن شباب فرخت

1 احمد آخر زمان را انتقال در ربیع اول آید بی جدال

2 چون خبر یابد دلش زین وقت نقل عاشق آن وقت گردد او به عقل

3 چون صفر آید شود شاد از صفر که پس این ماه می‌سازم سفر

4 هر شبی تا روز زین شوق هدی ای رفیق راه اعلی می‌زدی

1 باز گفت او این سخن با ایسیه گفت جان افشان برین ای دل‌سیه

2 بس عنایتهاست متن این مقال زود در یاب ای شه نیکو خصال

3 وقت کشت آمد زهی پر سود کشت این بگفت و گریه کرد و گرم گشت

4 بر جهید از جا و گفتا بخ لک آفتابی تاجر گشتت ای کلک

1 باز اسپیدی به کمپیری دهی او ببرد ناخنش بهر بهی

2 ناخنی که اصل کارست و شکار کور کمپیری ببرد کوروار

3 که کجا بودست مادر که ترا ناخنان زین سان درازست ای کیا

4 ناخن و منقار و پرش را برید وقت مهر این می‌کند زال پلید

1 یک زنی آمد به پیش مرتضی گفت شد بر ناودان طفلی مرا

2 گرش می‌خوانم نمی‌آید به دست ور هلم ترسم که افتد او به پست

3 نیست عاقل تا که دریابد چون ما گر بگویم کز خطر سوی من آ

4 هم اشارت را نمی‌داند به دست ور بداند نشنود این هم بدست

1 گفت با هامان چون تنهااش بدید جست هامان و گریبان را درید

2 بانگها زد گریه‌ها کرد آن لعین کوفت دستار و کله را بر زمین

3 که چگونه گفت اندر روی شاه این چنین گستاخ آن حرف تباه

4 جمله عالم را مسخر کرده تو کار را با بخت چون زر کرده تو

1 دوست از دشمن همی نشناخت او نرد را کورانه کژ می‌باخت او

2 دشمن تو جز تو نبود این لعین بی‌گناهان را مگو دشمن به کین

3 پیش تو این حالت بد دولتست که دوادو اول و آخر لتست

4 گر ازین دولت نتازی خز خزان این بهارت را همی آید خزان

1 گفت موسی لطف بنمودیم وجود خود خداوندیت را روزی نبود

2 آن خداوندی که نبود راستین مر ورا نه دست دان نه آستین

3 آن خداوندی که دزدیده بود بی دل و بی جان و بی دیده بود

4 آن خداوندی که دادندت عوام باز بستانند از تو هم‌چو وام

آثار جلال الدین محمد مولوی

16 اثر از دفتر چهارم در مثنوی معنوی جلال الدین محمد مولوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر دفتر چهارم در مثنوی معنوی جلال الدین محمد مولوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی