1 آن یکی آمد زمین را میشکافت ابلهی فریاد کرد و بر نتافت
2 کین زمین را از چه ویران میکنی میشکافی و پریشان میکنی
3 گفت ای ابله برو و بر من مران تو عمارت از خرابی باز دان
4 کی شود گلزار و گندمزار این تا نگردد زشت و ویران این زمین
1 چنبرهٔ دید جهان ادراک تست پردهٔ پاکان حس ناپاک تست
2 مدتی حس را بشو ز آب عیان این چنین دان جامهشوی صوفیان
3 چون شدی تو پاک پرده بر کند جان پاکان خویش بر تو میزند
4 جمله عالم گر بود نور و صور چشم را باشد از آن خوبی خبر
1 حمله بردند اسپه جسمانیان جانب قلعه و دز روحانیان
2 تا فرو گیرند بر دربند غیب تا کسی ناید از آن سو پاکجیب
3 غازیان حملهٔ غزا چون کم برند کافران برعکس حمله آورند
4 غازیان غیب چون از حلم خویش حمله ناوردند بر تو زشتکیش
1 پس چو آهن گرچه تیرههیکلی صیقلی کن صیقلی کن صیقلی
2 تا دلت آیینه گردد پر صور اندرو هر سو ملیحی سیمبر
3 آهن ار چه تیره و بینور بود صیقلی آن تیرگی از وی زدود
4 صیقلی دید آهن و خوش کرد رو تا که صورتها توان دید اندرو
1 ز آهن تیره بقدرت مینمود واقعاتی که در آخر خواست بود
2 تا کنی کمتر تو آن ظلم و بدی آن همیدیدی و بتر میشدی
3 نقشهای زشت خوابت مینمود میرمیدی زان و آن نقش تو بود
4 همچو آن زنگی که در آیینه دید روی خود را زشت و بر آیینه رید
1 هین مکن زین پس فراگیر احتراز که ز بخشایش در توبهست باز
2 توبه را از جانب مغرب دری باز باشد تا قیامت بر وری
3 تا ز مغرب بر زند سر آفتاب باز باشد آن در از وی رو متاب
4 هست جنت را ز رحمت هشت در یک در توبهست زان هشت ای پسر
1 هین ز من بپذیر یک چیز و بیار پس ز من بستان عوض آن را چهار
2 گفت ای موسی کدامست آن یکی شرح کن با من از آن یک اندکی
3 گفت آن یک که بگویی آشکار که خدایی نیست غیر کردگار
4 خالق افلاک و انجم بر علا مردم و دیو و پری و مرغ را
1 گفت موسی که اولین آن چهار صحتی باشد تنت را پایدار
2 این عللهایی که در طب گفتهاند دور باشد از تنت ای ارجمند
3 ثانیا باشد ترا عمر دراز که اجل دارد ز عمرت احتراز
4 وین نباشد بعد عمر مستوی که بناکام از جهان بیرون روی
1 خانه بر کن کز عقیق این یمن صد هزاران خانه شاید ساختن
2 گنج زیر خانه است و چاره نیست از خرابی خانه مندیش و مهایست
3 که هزاران خانه از یک نقد گنج توان عمارت کرد بیتکلیف و رنج
4 عاقبت این خانه خود ویران شود گنج از زیرش یقین عریان شود