یک از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) مثنوی معنوی 76
1. یک سریه میفرستادش رسول
به هر جنگ کافر و دفع فضول
...
1. یک سریه میفرستادش رسول
به هر جنگ کافر و دفع فضول
...
1. چون پیمبر سروری کرد از هذیل
از برای لشکر منصور خیل
...
1. در حضور مصطفای قندخو
چون ز حد برد آن عرب از گفت و گو
...
1. با مریدان آن فقیر محتشم
بایزید آمد که نک یزدان منم
...
1. پرتو مستی بیحد نبی
چون بزد هم مست و خوش گشت آن غبی
...
1. حکم اغلب راست چون غالب بدند
تیغ را از دست رهزن بستدند
...
1. عاقل آن باشد که او با مشعلهست
او دلیل و پیشوای قافلهست
...
1. قصهٔ آن آبگیرست ای عنود
که درو سه ماهی اشگرف بود
...
1. در وضو هر عضو را وردی جدا
آمدست اندر خبر بهر دعا
...
1. آن یکی در وقت استنجا بگفت
که مرا با بوی جنت دار جفت
...
1. آن یکی مرغی گرفت از مکر و دام
مرغ او را گفت ای خواجهٔ همام
...