ای از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) مثنوی معنوی 44
1. ای سلیمان مسجد اقصی بساز
لشکر بلقیس آمد در نماز
...
1. ای سلیمان مسجد اقصی بساز
لشکر بلقیس آمد در نماز
...
1. شاعری آورد شعری پیش شاه
بر امید خلعت و اکرام و جاه
...
1. بعد سالی چند بهر رزق و کشت
شاعر از فقر و عوز محتاج گشت
...
1. چند آن فرعون میشد نرم و رام
چون شنیدی او ز موسی آن کلام
...
1. ورچه عقلت هست با عقل دگر
یار باش و مشورت کن ای پدر
...
1. هر صباحی چون سلیمان آمدی
خاضع اندر مسجد اقصی شدی
...
1. کندن گوری که کمتر پیشه بود
کی ز فکر و حیله و اندیشه بود
...
1. صوفیی در باغ از بهر گشاد
صوفیانه روی بر زانو نهاد
...
1. پس سلیمان دید اندر گوشهای
نوگیاهی رسته همچون خوشهای
...
1. بدگهر را علم و فن آموختن
دادن تیغی به دست راهزن
...
1. خواند مزمل نبی را زین سبب
که برون آ از گلیم ای بوالهرب
...