16 اثر از دفتر چهارم در مثنوی معنوی جلال الدین محمد مولوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر دفتر چهارم در مثنوی معنوی جلال الدین محمد مولوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

دفتر چهارم در مثنوی معنوی جلال الدین محمد مولوی

1 گفت عفریتی که تختش را به فن حاضر آرم تا تو زین مجلس شدن

2 گفت آصف من به اسم اعظمش حاضر آرم پیش تو در یک دمش

3 گرچه عفریت اوستاد سحر بود لیک آن از نفخ آصف رو نمود

4 حاضر آمد تخت بلقیس آن زمان لیک ز آصف نه از فن عفریتیان

1 قصهٔ راز حلیمه گویمت تا زداید داستان او غمت

2 مصطفی را چون ز شیر او باز کرد بر کفش برداشت چون ریحان و ورد

3 می‌گریزانیدش از هر نیک و بد تا سپارد آن شهنشه را به جد

4 چون همی آورد امانت را ز بیم شد به کعبه و آمد او اندر حطیم

1 پیرمردی پیشش آمد با عصا کای حلیمه چه فتاد آخر ترا

2 که چنین آتش ز دل افروختی این جگرها را ز ماتم سوختی

3 گفت احمد را رضیعم معتمد پس بیاوردم که بسپارم به جد

4 چون رسیدم در حطیم آوازها می‌رسید و می‌شنیدم از هوا

1 چون خبر یابید جد مصطفی از حلیمه وز فغانش بر ملا

2 وز چنان بانگ بلند و نعره‌ها که بمیلی می‌رسید از وی صدا

3 زود عبدالمطلب دانست چیست دست بر سینه همی‌زد می‌گریست

4 آمد از غم بر در کعبه بسوز کای خبیر از سر شب وز راز روز

1 از درون کعبه آوازش رسید گفت ای جوینده آن طفل رشید

2 در فلان وادیست زیر آن درخت پس روان شد زود پیر نیکبخت

3 در رکاب او امیران قریش زانک جدش بود ز اعیان قریش

4 تا به پشت آدم اسلافش همه مهتران بزم و رزم و ملحمه

1 خیز بلقیسا بیا و ملک بین بر لب دریای یزدان در بچین

2 خواهرانت ساکن چرخ سنی تو بمرداری چه سلطانی کنی

3 خواهرانت را ز بخششهای راد هیچ می‌دانی که آن سلطان چه داد

4 تو ز شادی چون گرفتی طبل‌زن که منم شاه و رئیس گولحن

1 آن سگی در کو گدای کور دید حمله می‌آورد و دلقش می‌درید

2 گفته‌ایم این را ولی باری دگر شد مکرر بهر تاکید خبر

3 کور گفتش آخر آن یاران تو بر کهند این دم شکاری صیدجو

4 قوم تو در کوه می‌گیرند گور در میان کوی می‌گیری تو کور

1 ای سلیمان مسجد اقصی بساز لشکر بلقیس آمد در نماز

2 چونک او بنیاد آن مسجد نهاد جن و انس آمد بدن در کار داد

3 یک گروه از عشق و قومی بی‌مراد هم‌چنانک در ره طاعت عباد

4 خلق دیوانند و شهوت سلسله می‌کشدشان سوی دکان و غله

1 شاعری آورد شعری پیش شاه بر امید خلعت و اکرام و جاه

2 شاه مکرم بود فرمودش هزار از زر سرخ و کرامات و نثار

3 پس وزیرش گفت کین اندک بود ده هزارش هدیه وا ده تا رود

4 از چنو شاعر نس از تو بحردست ده هزاری که بگفتم اندکست

آثار جلال الدین محمد مولوی

16 اثر از دفتر چهارم در مثنوی معنوی جلال الدین محمد مولوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر دفتر چهارم در مثنوی معنوی جلال الدین محمد مولوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی