16 اثر از دفتر چهارم در مثنوی معنوی جلال الدین محمد مولوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر دفتر چهارم در مثنوی معنوی جلال الدین محمد مولوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

دفتر چهارم در مثنوی معنوی جلال الدین محمد مولوی

1 پیش عطاری یکی گل‌خوار رفت تا خرد ابلوج قند خاص زفت

2 پس بر عطار طرار دودل موضع سنگ ترازو بود گل

3 گفت گل سنگ ترازوی منست گر ترا میل شکر بخریدنست

4 گفت هستم در مهمی قندجو سنگ میزان هر چه خواهی باش گو

1 هدیهٔ بلقیس چل استر بدست بار آنها جمله خشت زر بدست

2 چون به صحرای سلیمانی رسید فرش آن را جمله زر پخته دید

3 بر سر زر تا چهل منزل براند تا که زر را در نظر آبی نماند

4 بارها گفتند زر را وا بریم سوی مخزن ما چه بیگار اندریم

1 ای رسولان می‌فرستمتان رسول رد من بهتر شما را از قبول

2 پیش بلقیس آنچ دیدیت از عجب باز گویید از بیابان ذهب

3 تا بداند که به زر طامع نه‌ایم ما زر از زرآفرین آورده‌ایم

4 آنک گر خواهد همه خاک زمین سر به سر زر گردد و در ثمین

1 قصهٔ عثمان که بر منبر برفت چون خلافت یافت بشتابید تفت

2 منبر مهتر که سه‌پایه بدست رفت بوبکر و دوم پایه نشست

3 بر سوم پایه عمر در دور خویش از برای حرمت اسلام و کیش

4 دور عثمان آمد او بالای تخت بر شد و بنشست آن محمودبخت

1 چون سلیمان کرد آغاز بنا پاک چون کعبه همایون چون منی

2 در بنااش دیده می‌شد کر و فر نی فسرده چون بناهای دگر

3 در بنا هر سنگ کز که می‌سکست فاش سیروا بی‌همی گفت از نخست

4 هم‌چو از آب و گل آدم‌کده نور ز آهک پاره‌ها تابان شده

1 بهر این فرمود پیغامبر که من هم‌چو کشتی‌ام به طوفان زمن

2 ما و اصحابم چو آن کشتی نوح هر که دست اندر زند یابد فتوح

3 چونک با شیخی تو دور از زشتیی روز و شب سیاری و در کشتیی

4 در پناه جان جان‌بخشی توی کشتی اندر خفته‌ای ره می‌روی

1 باز گردید ای رسولان خجل زر شما را دل به من آرید دل

2 این زر من بر سر آن زر نهید کوری تن فرج استر را دهید

3 فرج استر لایق حلقهٔ زرست زر عاشق روی زرد اصفرست

4 که نظرگاه خداوندست آن کز نظرانداز خورشیدست کان

1 گفت عبدالله شیخ مغربی شصت سال از شب ندیدم من شبی

2 من ندیدم ظلمتی در شصت سال نه به روز و نه به شب نه ز اعتلال

3 صوفیان گفتند صدق قال او شب همی‌رفتیم در دنبال او

4 در بیابانهای پر از خار و گو او چو ماه بدر ما را پیش‌رو

1 بر سر تختی شنید آن نیک‌نام طقطقی و های و هویی شب ز بام

2 گامهای تند بر بام سرا گفت با خود این چنین زهره کرا

3 بانگ زد بر روزن قصر او که کیست این نباشد آدمی مانا پریست

4 سر فرو کردند قومی بوالعجب ما همی گردیم شب بهر طلب

1 آن یکی درویش هیزم می‌کشید خسته و مانده ز بیشه در رسید

2 پس بگفتم من ز روزی فارغم زین سپس از بهر رزقم نیست غم

3 میوهٔ مکروه بر من خوش شدست رزق خاصی جسم را آمد به دست

4 چونک من فارغ شدستم از گلو حبه‌ای چندست این بدهم بدو

آثار جلال الدین محمد مولوی

16 اثر از دفتر چهارم در مثنوی معنوی جلال الدین محمد مولوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر دفتر چهارم در مثنوی معنوی جلال الدین محمد مولوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی