1 اندر آن بودیم کان شخص از عسس راند اندر باغ از خوفی فرس
2 بود اندر باغ آن صاحبجمال کز غمش این در عنا بد هشت سال
3 سایهٔ او را نبود امکان دید همچو عنقا وصف او را میشنید
4 جز یکی لقیه که اول از قضا بر وی افتاد و شد او را دلربا
1 آن یکی واعظ چو بر تخت آمدی قاطعان راه را داعی شدی
2 دست برمیداشت یا رب رحم ران بر بدان و مفسدان و طاغیان
3 بر همه تسخرکنان اهل خیر برهمه کافردلان و اهل دیر
4 مینکردی او دعا بر اصفیا مینکردی جز خبیثان را دعا
1 آن یکی افتاد بیهوش و خمید چونک در بازار عطاران رسید
2 بوی عطرش زد ز عطاران راد تا بگردیدش سر و بر جا فتاد
3 همچو مردار اوفتاد او بیخبر نیم روز اندر میان رهگذر
4 جمع آمد خلق بر وی آن زمان جملگان لاحولگو درمان کنان
1 خلق را میراند از وی آن جوان تا علاجش را نبینند آن کسان
2 سر به گوشش برد همچون رازگو پس نهاد آن چیز بر بینی او
3 کو به کف سرگین سگ ساییده بود داروی مغز پلید آن دیده بود
4 ساعتی شد مرد جنبیدن گرفت خلق گفتند این فسونی بد شگفت
1 مرتضی را گفت روزی یک عنود کو ز تعظیم خدا آگه نبود
2 بر سر بامی و قصری بس بلند حفظ حق را واقفی ای هوشمند
3 گفت آری او حفیظست و غنی هستی ما را ز طفلی و منی
4 گفت خود را اندر افکن هین ز بام اعتمادی کن بحفظ حق تمام
1 در جوابش بر گشاد آن یار لب کز سوی ما روز سوی تست شب
2 حیلههای تیره اندر داوری پیش بینایان چرا میآوری
3 هر چه در دل داری از مکر و رموز پیش ما رسواست و پیدا همچو روز
4 گر بپوشیمش ز بندهپروری تو چرا بیرویی از حد میبری
1 گفت عاشق امتحان کردم مگیر تا ببینم تو حریفی یا ستیر
2 من همی دانستمت بیامتحان لیک کی باشد خبر همچون عیان
3 آفتابی نام تو مشهور و فاش چه زیانست ار بکردم ابتلاش
4 تو منی من خویشتن را امتحان میکنم هر روز در سود و زیان
1 چون درآمد عزم داودی به تنگ که بسازد مسجد اقصی به سنگ
2 وحی کردش حق که ترک این بخوان که ز دستت برنیاید این مکان
3 نیست در تقدیر ما آنک تو این مسجد اقصی بر آری ای گزین
4 گفت جرمم چیست ای دانای راز که مرا گویی که مسجد را مساز
1 گرچه بر ناید به جهد و زور تو لیک مسجد را برآرد پور تو
2 کردهٔ او کردهٔ تست ای حکیم مؤمنان را اتصالی دان قدیم
3 مؤمنان معدود لیک ایمان یکی جسمشان معدود لیکن جان یکی
4 غیرفهم و جان که در گاو و خرست آدمی را عقل و جانی دیگرست
1 پس به صورت عالم اصغر توی پس به معنی عالم اکبر توی
2 ظاهر آن شاخ اصل میوه است باطنا بهر ثمر شد شاخ هست
3 گر نبودی میل و اومید ثمر کی نشاندی باغبان بیخ شجر
4 پس به معنی آن شجر از میوه زاد گر به صورت از شجر بودش ولاد