1 گفت موسی با یکی مست خیال کای بداندیش از شقاوت وز ضلال
2 صد گمانت بود در پیغامبریم با چنین برهان و این خلق کریم
3 صد هزاران معجزه دیدی ز من صد خیالت میفزود و شک و ظن
4 از خیال و وسوسه تنگ آمدی طعن بر پیغامبریام میزدی
1 آن مسلمان ترک ابله کرد و تفت زیر لب لاحول گویان باز رفت
2 گفت چون از جد و بندم وز جدال در دل او پیش میزاید خیال
3 پس ره پند و نصیحت بسته شد امر اعرض عنهم پیوسته شد
4 چون دوایت میفزاید درد پس قصه با طالب بگو بر خوان عبس
1 گفت جالینوس با اصحاب خود مر مرا تا آن فلان دارو دهد
2 پس بدو گفت آن یکی ای ذو فنون این دوا خواهند از بهر جنون
3 دور از عقل تو این دیگر مگو گفت در من کرد یک دیوانه رو
4 ساعتی در روی من خوش بنگرید چشمکم زد آستین من درید
1 آن حکیمی گفت دیدم هم تکی در بیابان زاغ را با لکلکی
2 در عجب ماندم بجستم حالشان تا چه قدر مشترک یابم نشان
3 چون شدم نزدیک من حیران و دنگ خود بدیدم هر دوان بودند لنگ
4 خاصه شهبازی که او عرشی بود با یکی جغدی که او فرشی بود
1 شخص خفت و خرس میراندش مگس وز ستیز آمد مگس زو باز پس
2 چند بارش راند از روی جوان آن مگس زو باز میآمد دوان
3 خشمگین شد با مگس خرس و برفت بر گرفت از کوه سنگی سخت زفت
4 سنگ آورد و مگس را دید باز بر رخ خفته گرفته جای و ساز
1 از صحابه خواجهای بیمار شد واندر آن بیماریش چون تار شد
2 مصطفی آمد عیادت سوی او چون همه لطف و کرم بد خوی او
3 در عیادت رفتن تو فایدهست فایدهٔ آن باز با تو عایدهست
4 فایدهٔ اول که آن شخص علیل بوک قطبی باشد و شاه جلیل
1 آمد از حق سوی موسی این عتاب کای طلوع ماه دیده تو ز جیب
2 مشرقت کردم ز نور ایزدی من حقم رنجور گشتم نامدی
3 گفت سبحانا تو پاکی از زیان این چه رمزست این بکن یا رب بیان
4 باز فرمودش که در رنجوریم چون نپرسیدی تو از روی کرم
1 باغبانی چون نظر در باغ کرد دید چون دزدان بباغ خود سه مرد
2 یک فقیه و یک شریف و صوفیی هر یکی شوخی بدی لا یوفیی
3 گفت با اینها مرا صد حجتست لیک جمعاند و جماعت قوتست
4 بر نیایم یک تنه با سه نفر پس ببرمشان نخست از همدگر