1 گفت موسی ای کریم کارساز ای که یکدم ذکر تو عمر دراز
2 نقش کژمژ دیدم اندر آب و گل چون ملایک اعتراضی کرد دل
3 که چه مقصودست نقشی ساختن واندرو تخم فساد انداختن
4 آتش ظلم و فساد افروختن مسجد و سجدهکنان را سوختن
1 عاقلی بر اسپ میآمد سوار در دهان خفتهای میرفت مار
2 آن سوار آن را بدید و میشتافت تا رماند مار را فرصت نیافت
3 چونک از عقلش فراوان بد مدد چند دبوسی قوی بر خفته زد
4 برد او را زخم آن دبوس سخت زو گریزان تا بزیر یک درخت
1 اژدهایی خرس را در میکشید شیر مردی رفت و فریادش رسید
2 شیر مردانند در عالم مدد آن زمان کافغان مظلومان رسد
3 بانگ مظلومان ز هر جا بشنوند آن طرف چون رحمت حق میدوند
4 آن ستونهای خللهای جهان آن طبیبان مرضهای نهان
1 بود کوری کو همیگفت الامان من دو کوری دارم ای اهل زمان
2 پس دوباره رحمتم آرید هان چون دو کوری دارم و من در میان
3 گفت یک کوریت میبینیم ما آن دگر کوری چه باشد وا نما
4 گفت زشتآوازم و ناخوش نوا زشتآوازی و کوری شد دوتا
1 خرس هم از اژدها چون وا رهید وآن کرم زان مرد مردانه بدید
2 چون سگ اصحاب کهف آن خرس زار شد ملازم در پی آن بردبار
3 آن مسلمان سر نهاد از خستگی خرس حارس گشت از دلبستگی
4 آن یکی بگذشت و گفتش حال چیست ای برادر مر ترا این خرس کیست
1 گفت موسی با یکی مست خیال کای بداندیش از شقاوت وز ضلال
2 صد گمانت بود در پیغامبریم با چنین برهان و این خلق کریم
3 صد هزاران معجزه دیدی ز من صد خیالت میفزود و شک و ظن
4 از خیال و وسوسه تنگ آمدی طعن بر پیغامبریام میزدی