1 گفت نه والله بالله العظیم مالک الملک و به رحمان و رحیم
2 آن خدایی که فرستاد انبیا نه بحاجت بل بفضل و کبریا
3 آن خداوندی که از خاک ذلیل آفرید او شهسواران جلیل
4 پاکشان کرد از مزاج خاکیان بگذرانید از تک افلاکیان
1 پادشاهی بندهای را از کرم بر گزیده بود بر جملهٔ حشم
2 جامگی او وظیفهٔ چل امیر ده یک قدرش ندیدی صد وزیر
3 از کمال طالع و اقبال و بخت او ایازی بود و شه محمود وقت
4 روح او با روح شه در اصل خویش پیش ازین تن بوده هم پیوند و خویش
1 بر لب جو بوده دیواری بلند بر سر دیوار تشنهٔ دردمند
2 مانعش از آب آن دیوار بود از پی آب او چو ماهی زار بود
3 ناگهان انداخت او خشتی در آب بانگ آب آمد به گوشش چون خطاب
4 چون خطاب یار شیرین لذیذ مست کرد آن بانگ آبش چون نبیذ
1 همچو آن شخص درشت خوشسخن در میان ره نشاند او خاربن
2 ره گذریانش ملامتگر شدند پس بگفتندش بکن این را نکند
3 هر دمی آن خاربن افزون شدی پای خلق از زخم آن پر خون شدی
4 جامههای خلق بدریدی ز خار پای درویشان بخستی زار زار