همچو از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) مثنوی معنوی 26
1. همچو آن شخص درشت خوشسخن
در میان ره نشاند او خاربن
1. همچو آن شخص درشت خوشسخن
در میان ره نشاند او خاربن
1. این چنین ذالنون مصری را فتاد
کاندرو شور و جنونی نو بزاد
1. دوستان در قصهٔ ذاالنون شدند
سوی زندان و در آن رایی زدند
1. چون رسیدند آن نفر نزدیک او
بانگ بر زد هی کیانید اتقو
1. نی که لقمان را که بندهٔ پاک بود
روز و شب در بندگی چالاک بود
1. هر طعامی کآوریدندی بوی
کس سوی لقمان فرستادی ز پی
1. قصهٔ شاه و امیران و حسد
بر غلام خاص و سلطان خرد