بود از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) مثنوی معنوی 16
1. بود شخصی مفلسی بی خان و مان
مانده در زندان و بند بی امان
1. بود شخصی مفلسی بی خان و مان
مانده در زندان و بند بی امان
1. با وکیل قاضی ادراکمند
اهل زندان در شکایت آمدند
1. گفت قاضی مفلسی را وا نما
گفت اینک اهل زندانت گوا
1. آن غریبی خانه میجست از شتاب
دوستی بردش سوی خانهٔ خراب
1. آن یکی از خشم مادر را بکشت
هم به زخم خنجر و هم زخم مشت
1. پادشاهی دو غلام ارزان خرید
با یکی زان دو سخن گفت و شنید