1 گفت آری گر توکل رهبرست این سبب هم سنت پیغمبرست
2 گفت پیغامبر به آواز بلند با توکل زانوی اشتر ببند
3 رمز الکاسب حبیب الله شنو از توکل در سبب کاهل مشو
1 قوم گفتندش که کسب از ضعف خلق لقمهٔ تزویر دان بر قدر حلق
2 نیست کسبی از توکل خوبتر چیست از تسلیم خود محبوبتر
3 بس گریزند از بلا سوی بلا بس جهند از مار سوی اژدها
4 حیله کرد انسان و حیلهش دام بود آنک جان پنداشت خونآشام بود
1 گفت شیر آری ولی رب العباد نردبانی پیش پای ما نهاد
2 پایه پایه رفت باید سوی بام هست جبری بودن اینجا طمع خام
3 پای داری چون کنی خود را تو لنگ دست داری چون کنی پنهان تو چنگ
4 خواجه چون بیلی به دست بنده داد بی زبان معلوم شد او را مراد
1 جمله با وی بانگها بر داشتند کان حریصان که سببها کاشتند
2 صد هزار اندر هزار از مرد و زن پس چرا محروم ماندند از زمن
3 صد هزاران قرن ز آغاز جهان همچو اژدرها گشاده صد دهان
4 مکرها کردند آن دانا گروه که ز بن بر کنده شد زان مکر کوه
1 زاد مردی چاشتگاهی در رسید در سرا عدل سلیمان در دوید
2 رویش از غم زرد و هر دو لب کبود پس سلیمان گفت ای خواجه چه بود
3 گفت عزرائیل در من این چنین یک نظر انداخت پر از خشم و کین
4 گفت هین اکنون چه میخواهی بخواه گفت فرما باد را ای جان پناه
1 شیر گفت آری ولیکن هم ببین جهدهای انبیا و مؤمنین
2 حق تعالی جهدشان را راست کرد آنچ دیدند از جفا و گرم و سرد
3 حیلههاشان جمله حال آمد لطیف کل شیء من ظریف هو ظریف
4 دامهاشان مرغ گردونی گرفت نقصهاشان جمله افزونی گرفت
1 زین نمط بسیار برهان گفت شیر کز جواب آن جبریان گشتند سیر
2 روبه و آهو و خرگوش و شغال جبر را بگذاشتند و قیل و قال
3 عهدها کردند با شیر ژیان کاندرین بیعت نیفتد در زیان
4 قسم هر روزش بیاید بیجگر حاجتش نبود تقاضایی دگر
1 قوم گفتندش که چندین گاه ما جان فدا کردیم در عهد و وفا
2 تو مجو بدنامی ما ای عنود تا نرنجد شیر رو رو زود زود
1 گفت ای یاران مرا مهلت دهید تا بمکرم از بلا بیرون جهید
2 تا امان یابد بمکرم جانتان ماند این میراث فرزندانتان
3 هر پیمبر امتان را در جهان همچنین تا مخلصی میخواندشان
4 کز فلک راه برون شو دیده بود در نظر چون مردمک پیچیده بود