این از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) مثنوی معنوی 56
1. این سخن پایان ندارد هوشدار
هوش سوی قصهٔ خرگوش دار
1. این سخن پایان ندارد هوشدار
هوش سوی قصهٔ خرگوش دار
1. بعد از آن گفتند کای خرگوش چست
در میان آر آنچ در ادراک تست
1. گفت هر رازی نشاید باز گفت
جفت طاق آید گهی گه طاق جفت
1. ساعتی تاخیر کرد اندر شدن
بعد از آن شد پیش شیر پنجهزن
1. آن مگس بر برگ کاه و بول خر
همچو کشتیبان همی افراشت سر
1. همچو آن خرگوش کو بر شیر زد
روح او کی بود اندر خورد قد
1. در شدن خرگوش بس تاخیر کرد
مکر را با خویشتن تقریر کرد
1. شیر اندر آتش و در خشم و شور
دید کان خرگوش میآید ز دور
1. گفت خرگوش الامان عذریم هست
گر دهد عفو خداوندیت دست
1. گفت بسم الله بیا تا او کجاست
پیش در شو گر همی گویی تو راست