1 آن جهود سگ ببین چه رای کرد پهلوی آتش بتی بر پای کرد
2 کانک این بت را سجود آرد برست ور نیارد در دل آتش نشست
3 چون سزای این بت نفس او نداد از بت نفسش بتی دیگر بزاد
4 مادر بتها بت نفس شماست زانک آن بت مار و این بت اژدهاست
1 یک زنی با طفل آورد آن جهود پیش آن بت و آتش اندر شعله بود
2 طفل ازو بستد در آتش در فکند زن بترسید و دل از ایمان بکند
3 خواست تا او سجده آرد پیش بت بانگ زد آن طفل انی لم امت
4 اندر آ ای مادر اینجا من خوشم گر چه در صورت میان آتشم
1 آن دهان کژ کرد و از تسخر بخواند مر محمد را دهانش کژ بماند
2 باز آمد کای محمد عفو کن ای ترا الطاف و علم من لدن
3 من ترا افسوس میکردم ز جهل من بدم افسوس را منسوب و اهل
4 چون خدا خواهد که پردهٔ کس درد میلش اندر طعنهٔ پاکان برد
1 رو به آتش کرد شه کای تندخو آن جهان سوز طبیعی خوت کو
2 چون نمیسوزی چه شد خاصیتت یا ز بخت ما دگر شد نیتت
3 مینبخشایی تو بر آتشپرست آنک نپرستد ترا او چون برست
4 هرگز ای آتش تو صابر نیستی چون نسوزی چیست قادر نیستی
1 این عجایب دید آن شاه جهود جز که طنز و جز که انکارش نبود
2 ناصحان گفتند از حد مگذران مرکب استیزه را چندین مران
3 ناصحان را دست بست و بند کرد ظلم را پیوند در پیوند کرد
4 بانگ آمد کار چون اینجا رسید پای دار ای سگ که قهر ما رسید
1 طایفهٔ نخچیر در وادی خوش بودشان از شیر دایم کشمکش
2 بس که آن شیر از کمین می در ربود آن چرا بر جمله ناخوش گشته بود
3 حیله کردند آمدند ایشان بشیر کز وظیفه ما ترا داریم سیر
4 بعد ازین اندر پی صیدی میا تا نگردد تلخ بر ما این گیا
1 گفت آری گر وفا بینم نه مکر مکرها بس دیدهام از زید و بکر
2 من هلاک فعل و مکر مردمم من گزیدهٔ زخم مار و کزدمم
3 مردم نفس از درونم در کمین از همه مردم بتر در مکر و کین
4 گوش من لایلدغ المؤمن شنید قول پیغامبر بجان و دل گزید
1 جمله گفتند ای حکیم با خبر الحذر دع لیس یغنی عن قدر
2 در حذر شوریدن شور و شرست رو توکل کن توکل بهترست
3 با قضا پنجه مزن ای تند و تیز تا نگیرد هم قضا با تو ستیز
4 مرده باید بود پیش حکم حق تا نیاید زخم از رب الفلق