ناقهٔ از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) مثنوی معنوی 123
1. ناقهٔ صالح بصورت بد شتر
پی بریدندش ز جهل آن قوم مر
1. ناقهٔ صالح بصورت بد شتر
پی بریدندش ز جهل آن قوم مر
1. اهل نار و خلد را بین همدکان
در میانشان برزخ لایبغیان
1. گر ولی زهری خورد نوشی شود
ور خورد طالب سیههوشی شود
1. ماجرای مرد و زن را مخلصی
باز میجوید درون مخلصی
1. مرد گفت اکنون گذشتم از خلاف
حکم داری تیغ برکش از غلاف
1. گفت زن یک آفتابی تافتست
عالمی زو روشنایی یافتست
1. گفت زن صدق آن بود کز بود خویش
پاک برخیزی تو از مجهود خویش
1. مرد گفت آری سبو را سر ببند
هین که این هدیهست ما را سودمند
1. بانگ میآمد که ای طالب بیا
جود محتاج گدایان چون گدا