چون از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) مثنوی معنوی 90
1. چون شنید آن مرغ کان طوطی چه کرد
پس بلرزید اوفتاد و گشت سرد
1. چون شنید آن مرغ کان طوطی چه کرد
پس بلرزید اوفتاد و گشت سرد
1. جمله عالم زان غیور آمد که حق
برد در غیرت برین عالم سبق
1. بس دراز است این حدیث خواجه گو
تا چه شد احوال آن مرد نکو
1. بعد از آنش از قفس بیرون فکند
طوطیک پرید تا شاخ بلند
1. یک دو پندش داد طوطی بینفاق
بعد از آن گفتش سلام الفراق
1. تن قفسشکلست تن شد خار جان
در فریب داخلان و خارجان
1. این همه گفتیم لیک اندر بسیچ
بیعنایات خدا هیچیم هیچ
1. آن شنیدستی که در عهد عمر
بود چنگی مطربی با کر و فر