آن از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) مثنوی معنوی 83
1. آن رسول از خود بشد زین یک دو جام
نی رسالت یاد ماندش نی پیام
1. آن رسول از خود بشد زین یک دو جام
نی رسالت یاد ماندش نی پیام
1. بود بازرگان و او را طوطیی
در قفس محبوس زیبا طوطیی
1. قصهٔ طوطی جان زین سان بود
کو کسی کو محرم مرغان بود
1. چونک تا اقصای هندستان رسید
در بیابان طوطیی چندی بدید
1. صاحب دل را ندارد آن زیان
گر خورد او زهر قاتل را عیان
1. ساحران در عهد فرعون لعین
چون مری کردند با موسی بکین
1. کرد بازرگان تجارت را تمام
باز آمد سوی منزل دوستکام
1. چون شنید آن مرغ کان طوطی چه کرد
پس بلرزید اوفتاد و گشت سرد