از از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 1121
1. از بلبل سرمست نوائی شنوم
وز باد سماع دلربائی شنوم
1. از بلبل سرمست نوائی شنوم
وز باد سماع دلربائی شنوم
1. از بهر تو صد بار ملامت بکشم
گر بشکنم این عهد غرامت بکشم
1. از بهر تو گر جان بدهم خوش میرم
وز بندهٔ بندهٔ توام خوش میرم
1. از ثور فلک شیر وفا میدوشم
هرچند که از پنجهٔ او بخروشم
1. از چشم تو سحر مطلق آموختهام
وز عشق تو شمع روحافروختهام
1. از جوی خوشاب دوست آبی خوردم
خوش کردم و خوش خوردم و خوش آوردم
1. از خاک در تو چون جدا میباشم
با گریه و ناله آشنا میباشم
1. از خویشتن بجستن آرزو میکندم
آزاد نشستن آرزو میکندم
1. از خویش خوشم نی نباشد خوشیم
از خود گرمم نه آب و نی آتشیم
1. از درد همیشه من دوا میبینم
در قهر و جفا لطف و وفا میبینم
1. از روی تو من همیشه گلشن بودم
وز دیدن تو دو دیده روشن بودم