آمد از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 1109
1. آمد شد خود به کوی تو میبینم
میل دل و دیده سوی تو میبینم
1. آمد شد خود به کوی تو میبینم
میل دل و دیده سوی تو میبینم
1. آن باده که بر جسم حرامست حرام
بر جان مجرد آن مدامست مدام
1. آن خوش سخنان که ما بگفتیم به هم
در دل دارد نهفته این چرخ به خم
1. آنکس که به آب دیدهاش میجویم
در جستن او روان چو آب جویم
1. آن کس که ببست خواب ما را به ستم
یارب تو ببند خواب او را به کرم
1. آنم که چو غمخوار شوم من شادم
واندم که خراب گشتهام آبادم
1. آن وقت آمد که ما به تو پردازیم
مرجان ترا خانهٔ آتش سازیم
1. آنها که به پیش دلستان میکردم
چون بد مستان دست فشان میکردم
1. آواز تو بشنوم خوش آوازه شوم
چون لطف خدا بیحد و اندازه شوم
1. آواز سرافیل طرب میرسدم
از خاک فنا بر آسمان میبردم
1. از باد همه پیام او میشنوم
وز بلبل مست نام او میشنوم
1. از بسکه به نزدیک توام من دورم
وز غایت آمیزش تو مهجورم