مهمان از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 1051
1. مهمان توایم ما و مهمان سماع
ای جان معاشران و سلطان سماع
1. مهمان توایم ما و مهمان سماع
ای جان معاشران و سلطان سماع
1. هر روز بیاید آن سپهدار سماع
چون باد صبا بسوی گلزار سماع
1. ای بندهٔ سردی به زمستان چون زاغ
محروم ز بلبل و گلستان ز باغ
1. بلبل آمد به باغ و رستیم ز زاغ
آئیم به باغ با تو ای چشم و چراغ
1. گر با دیگری مجلس میسازم و لاغ
ننهم به خدا ز مهر کس بر دل داغ
1. گفتی مگری چو ابر در فرقت باغ
من آن توام بخسب ایمن به فراغ
1. گویند که عشق بانگ و نامست دروغ
گویند امید عشق خامست دروغ
1. گویند که یار را وفا نیست دروغ
گویند پس از هجر لقا نیست دروغ
1. از دل سوی دلدار شکافست شکاف
وانکس که نداند این معافست معاف
1. امروز طوافست طوافست طواف
دیوانه معافست معافست معاف
1. با زنگی امشب چو شدستی به مصاف
از سینهٔ خود سینهٔ شب را بشکاف
1. در فقر فقیر باش و در صفوت صاف
با فقر و صفا درآ تو در کار مصاف