سودای از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 1040
1. سودای توام در جنون میزد دوش
دریای دو چشم موج خون میزد دوش
1. سودای توام در جنون میزد دوش
دریای دو چشم موج خون میزد دوش
1. سوگند بدان دل که شده است او پستش
سوگند بدان جان که شده است او مستش
1. شب چیست برای ما زمان نالش
وان را که نه عاشق است او را مالش
1. کاری کردم نگاه نکردم پس و پیش
آنرا که چنان کند چنین آید پیش
1. گر میکشدم غم تو هر دم مکش
هل تا بکشندم همه عالم تو مکش
1. گر ناله کنم گوید یعقوب مباش
ور صبر کنم گوید ایوب مباش
1. گفتم چشمم گفت که جیحون کنمش
گفتم که دلم گفت که پر خون کنمش
1. الجوهر فقر و سوی الفقر عرض
الفقر شفاء و سوی الفقر مرض
1. امروز سماعست و سماعست و سماع
نورست شعاعست و شعاعست و شعاع
1. عشقست زهر چه آن نشاید مانع
گر عشق نبودی، ننمودی صانع
1. عاشق گردد بگرد اطلال و ربوع
زاهد گردد بگرد تسبیح و رکوع