ای از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 1017
1. ای کرده به پنج شمع روشن هر شش
ای اصل خوشی و هرچه داری همه خوش
1. ای کرده به پنج شمع روشن هر شش
ای اصل خوشی و هرچه داری همه خوش
1. ای گنج بیا زود به ویرانهٔ خویش
وی زلف پریشان مشو از شانهٔ خویش
1. ای یار مرا موافقی وقتت خوش
بر حال دلم چو لایقی وقتت خوش
1. با دل گفتم ز دیگران بیش مباش
رو مرهم ریش باش چون نیش مباش
1. با پیر خرد نهفته میگویم دوش
کز من سخن از سر جهان هیچ مپوش
1. با ما چه نهای مشو رفیق اوباش
کاول قدمت دمند و آخر پرخاش
1. بر جان و دل و دیده سواری همه خوش
واندر دل و جان هرچه بکاری همه خوش
1. بر دل چو شکفته گشت اسرار غمش
ندهم به گل همه جهان خار غمش
1. بر من بگریست نرگس خمارش
تا خیره شدم ز گریهٔ بسیارش
1. بیچاره دل سوختهٔ محنت کش
در آتش عشق تو همی سوزد خوش
1. پیوسته مرید حق شو و باقی باش
مستغرق عشق و شور و مشتاقی باش